-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 آذر 1396 11:39
دوستای گلم سلام... دی ماه تولد خان هست که البته وقت زیاده چون سی ام تولدشه... آدرس پیج جدید ما pichakiha2 هستش پیج قبلیمون از بین رفته و من نمیتونم دیگه واردش بشم بوووووووس....
-
روزهای گنگ
پنجشنبه 16 آذر 1396 11:10
همینطور که این روزها گنگ میگذرن و آینده منو خان خیلی نامعلوم تر شده...ولی من باز هم کنارش میمونم تا هر مشکلی رو درست کنیم... هنوز هم ترس زلزله حسابی آزار دهنده س همینطوری که روی تخت دراز کشیدی ناگهان تختت شروع به لرزیدن میکنه گاهی هم شدید میشه و ملت میریزن بیرون... . . . باید میزان پولمون رو برسونیم به ی مقدار مشخص...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 مرداد 1396 13:18
بازم سلام من ی اینستا با ادرس pichakiha2 ساختم لطفا اگر به کامنت های زیر پست من دسترسی دارید این ادرس رو واسه بقیه بذارید میبوسمتون
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 18 مرداد 1396 13:07
سلام و صد سلام میگم فعلا ی اینستای جدیدی بسازم که باهم در ارتباط باشیم تا ببینم اونو باز میکنم ادرسش رو همینجا میدارم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 9 مرداد 1396 23:46
اینستای من بسته شده و نمیتونم باهاتون در ارتباط باشم متاسفانه امیدوارم پیگیری شه و بتونم باز کنم دوباره
-
مشهدی پیچک
یکشنبه 22 اسفند 1395 16:35
سلااااام و هزار سلااام البته که خیلی بد قول شدم واسه نوشتن و هیچی هم وبلاگ نمیشه خدایی خلاصه که از ولنتاین هم ننوشتم که ی خروس خوشگل جایزه گرفتم و اشتباه کردم حالا بگذریم ازش و از مشهد بگم که خیلی ناگهانی جور شد و واقعا منم مشهد رو خیلی دوست دارم همینطوری پیشنهاد دادم و مامان قبول کرد و قرار شد عازم باشیم... شب حدود...
-
هیچ باورم نمیشه
سهشنبه 10 اسفند 1395 19:11
هیچ باورم نمیشه که امام رضا دوباره منو طلبید و اگه خدا قسمتمون کنه شنبه عازم مشهدم میبوسمتون و دعاگوی همتون هستممم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 29 بهمن 1395 08:41
اینستاگرام رو باز میکنم خبرهارو اونجا پیگیری کنین بابا دیروز رفته جلسه و نتونستن که بیان
-
خواستگاری
جمعه 22 بهمن 1395 09:18
هیچ بعید نیست پنج شنبه هفته بعد خواستگاری باشه و من لبریز از استرسم لبرییییییز
-
نبودنت امونمو دیگه برییییید...
چهارشنبه 20 بهمن 1395 11:41
اینقدر حالم بده و از شدت دلتنگی و این دوری لامصبی واقعا از پا درومدم از ترس بابا که همیشه تا تونسته بی منطق بازی دراورده که الان با هزارتا ترس و استرس و نگرانی و دلشوره و عوارضش میخواد بیاد خواستگاری...نمیدونم چرا این انتقالی گرفتن خان شده ی چیز عجیب و غریب ناممکن...ادم اگه قراره رییس ی مرکز بشه و اینطور بقیه رو عذاب...
-
خواستگاری
پنجشنبه 14 بهمن 1395 09:05
سلاااام مثل همیشه دیر اومدم اول از همه بکم که یکی دو هفته پیش با پسر عمه جان راجع به خواستگاری صحبت کردم و شرایط خان رو براش شرح دادم اتفاقا که پسرعمه جان دوست صمیمی دوماد خان ایناس و گفت میشناسمشون...قراره همین جمعه یا توی هفته بعد یا هم ی قرار داشته باشن... دیروز آف بودم صبح رفتم لباسای اتاق عملم رو که داده بودم...
-
تولد بازی امسال
یکشنبه 26 دی 1395 09:54
خب باید بگم اوضاع با مامان بهتره...از خوبی های خان دوباره و دوباره واسش صحبت کردم به هر حال مامان خیلی منطقیه و با صحبت همیشه قانع میشه...و اروم تر شده... امسال برای تولد خان کوات کوپتر رو انتخاب کرده بودم البته قبلش ی کت و شلوار هم به سلیقه خودش خریده بود...ی گزینه دیگه هم کفش بود و البته وقتی رفتم کوات کوپتر رو بخرم...
-
شرح ما وقعه
جمعه 3 دی 1395 11:07
من نمیدونم که همتون وبلاگ قبلی رو میخوندین یا نه پستاشم حذف شده که بخوام ارجاع بدم اما چند سال پیش که من و خان بیرون بودیم پدرم از روبرو اومد و مارو باهم دید...من سریع مسیرمو عوض کردم و به سمت ی تاکسی رفتم و سوار شدم رسیدم خونه وضعیت افتضاحی پیش اومد در این حد که مادر و مادر بزرگم از خونه رفتن باباهم بی شک قصد کشتن...
-
نیمه گمشده منی
شنبه 20 آذر 1395 10:08
سلااام این هفته خیلی هفته شلوغی بود...من معمولا شنبه ها صبح شب هستم یک شنبه ها آفم دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه یا صبح کارم یاصبح عصرم حالا این هفته جمعه هم صبح و عصر بودم خیلی خیلی ضد حال بود اصلا نمیگذره،به خصوص که ما پنجره نداریم و محیطش خیلی بسته میشه و به نظرم جمعه موندن توی اتاق عمل خیلی خیلی سخته... ما طرحی ها...
-
من منتظرم خدا
یکشنبه 7 آذر 1395 20:14
دیشب شب خیلی شلوغ و بدی بود...من اتاق عمل اورژانس بودم و اوژانس کلا غلغله بود هر چند دقیقه یبار دعوا میشد و همراها به سمت پزشک و پرسنل حمله ور میشدن...سوپروایزر بالینی به من گفت توی اطفال وایسا برات ساعت اضافی میزنم من اصلا رگ گیری نوزاد که بلد نیستم فقط توی گرفتن نمونه خون ها کمک کردم وپرونده هارو سر و سامون دادم...
-
دیوونن همه منو تو عاقلیم اینو نمیدونن همه
شنبه 22 آبان 1395 10:36
چهارشنبه حسابی مریض شدم و هرکار کردم که بهتر شم فایده نداشت نمیدونم شما هم از این مریضی جدیده خبر دارین؟سرماخوردگی همراه با عفونت گوارشی که همون اسهال و تهوع و اینجور چیزاس؟این ماه خیلی از شیفتام اتاق عمل اورژانس بود چهارشنبه هم اورژانس بودم رفتم اسکرین واسم دارو نوشت که زیاد بدرد نخورد...ساعت دو که شد دوست داشتم یکم...
-
دانشگاه
سهشنبه 4 آبان 1395 10:46
خب روز یک شنبه دندونم عقلم رو جراحی کردم و شرحش رو در اینستاگرام دادم...اینستا رو هم براتون باز کردم...خب امروز صبح و عصر اتاق عمل اورژانسم و شکرررررر خدا دکتری که جراحی های پوست انجام میده نیومده و منم خوش خوشانمه و توی پاویون دراز کشیدم...از شدت گشنگی واقعا معدم میسوزه دلم میخواد بتونم ی چیزی بخورم که سیر بشم این...
-
سلاااااام
یکشنبه 18 مهر 1395 08:00
برای دوستای عزیز تر از حانم....اینستاگرام رو باز کردم
-
مننتطر وصالم
جمعه 12 شهریور 1395 18:18
این هفته ای که گذشت برنامه سرکارم بهتر بود به همین خاطر خان این هفته رو برای مرخصی انتخاب کرد.البته کلی کار داشت از جمله اینکه باید پیش چنتا پزشک میرفت بخاطر بیمه و تصادفش و دندون درد هم داشت و سه تا دندون خراب اصلا جنس دندوناش خوب نیست حدودا سیزده تا رو پرکرده دیگه چیزی هم مونده؟خلاصه سعی کردیم هر روزی رو تونستیم...
-
باران عشق
جمعه 29 مرداد 1395 09:53
سلام راستش دیدید به ی عده میگن تارک دنیا؟من شدم تارک وبلاگ!!!از وقتی که طرحم شروع شده به حدی شلوغ بودم به حدی شلوغم که اصلا نمیدونم کی صبح میشه می شب میشه کلی هم نوشتنی هست خدایی که اصلا توی اینستا جا نمیشه!!!البته خدا رو شکر که سرکار میرم ولی در هر صورت شیفتای این بیمارستان سنگینه و البته بیمارستان مدرنیه از همه...
-
اینستا
سهشنبه 19 مرداد 1395 07:38
اینستا رو باز میکنم ی مدتی میتونید عکس ها رو ببینید pichakiha
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 10 تیر 1395 22:07
بی اینستایی ها لطفا لینک اینستاگرام رو ببینید pichakiha
-
لینک اینستاگرام رو چک کنید
دوشنبه 31 خرداد 1395 20:53
-
خدایی که در این نزدیکی است
جمعه 21 خرداد 1395 09:35
چهارشنبه گذشته صبح از خواب با سختی بیدار شدم و رفتم بیمارستان این سرماخوردگی تابستونی که من میگیرم واقعا آزار دهندس خلاصه با فین فین و عطسه و هی تو بیمارستان چرخ میخوردم!یکی از دوستای صمیمیم عصر با خواستگارش قرار داشت که همو ببینن و به من اصرار کرد که باهاش برم خب تا حالا دوس پسر نداشته برای همین منم قبول کردم و البته...
-
از تابستون متنفرم
دوشنبه 10 خرداد 1395 18:17
سلام بعد از ی تاخیر طولانی بالاخره اومدم...راستش دوبار پست های طولانی اندر احوالات گذشته گذاشتم که خب بلاگ اسکای یاری نمیکرد متاسفانه... الان هم خیلی بی جون و بی رمقم صبح توی بیمارستان کارورزیم برام سرم زدن و البته چقد بی درد بود...همیشه واقعا درد داره...تب هم داشتم و متخصص بیهوشیمون ویزیتم کرد و گفت داروهای دکتر قبلی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 اردیبهشت 1395 17:39
-
اندر احوالات خانه داری و کارمندی
دوشنبه 6 اردیبهشت 1395 19:18
خب از شنبه گذشته بگم که با مادر رفتم فیزیو تراپی که کمکش کنم ورزشاشو انجام بده خدا رو شکر خوب راه افتاده بود بعد آقای فیزیوتراپ اومد یک سری ورزش دیگه به مامان معرفی کرد که یهو مامان گفت آقای دکتر لطفا کمر دخترم رو معاینه کنید چون گاهی کمر درد داره ...من هم به داخل اتاق رفتم و یک سری معاینات رو انجام داد و گفت ببین...
-
اینستا
شنبه 4 اردیبهشت 1395 10:21
تا من ی پست پر پیمون مینویسم شما لینک اینستا رو چک کنید... این هم ادرس برای دوستانی که نتونستن فعلا به اینستا برن pichakiha
-
ماورا زمین
جمعه 27 فروردین 1395 16:10
دیروز روز خیلی خوبی بود کلی با خان بازی کردیم و من سر به سرش گذاشتم حدودای ساعت یک رفتیم کباب ترکی خریدیم و پیش به سوی کلبه ها... هوا بارونی بود و من و خان فقط موضوع بحثمون اومدن به خواستگاریه...مدام مرور میکنیم چطوری بیاد با کی بیاد چه زمانی بیاد بیاد چی بگه...دیشب اولین آرزویی که کردم این بود که خدا سر راه هیچ دختر...
-
دریای زندگی
دوشنبه 23 فروردین 1395 09:22
خب اول از همه بخاطر محبت هاتون نسبت به خودم و مامانم سر تا پا ازتون تشکر میکنم... خب میدونید مه من هنوز کارورزم و تیر ماه بسلامتی از شر این کارورزی مزخرف خلاص میشم...هفته ای که مامان قرار بود عمل کنه من کارورزی چشم داشتم ی دختر کم سن و سال مربی این بخشمون شده...خب دوشنبه همدیگرو دیدیم و هی به من گفت چرا تو فکری که منم...