در ره توام ای عشق

آدرس اینستای پیچکی ها:pichakiha

در ره توام ای عشق

آدرس اینستای پیچکی ها:pichakiha

من منتظرم خدا

دیشب شب خیلی شلوغ  و بدی بود...من اتاق عمل اورژانس بودم و اوژانس کلا غلغله بود هر چند دقیقه  یبار دعوا میشد و همراها به سمت پزشک و پرسنل حمله ور میشدن...سوپروایزر بالینی به من گفت توی اطفال وایسا برات ساعت اضافی میزنم من اصلا رگ گیری نوزاد که بلد نیستم فقط توی گرفتن نمونه خون ها کمک کردم وپرونده هارو سر و سامون دادم همون موقع بابای یکیشون قاطی کرد و گفت بچه منو بفرست بخش که بستری شه تخت خالی هم نبود خلاصه دعوای بدی با ما کرد و خیلی هم فحش داد ضمنا من هم هرچقدر میگفتم گمشو برو بیرون اصلا گوش نمیکرد و هی میگفت ی مشت بی پدر و مادر نشستین اینجا!!!!خلاصه من حسابی اعصابم بهم ریخت...بعدش ی مریض دیگه اومد گفت بیا کارای بچه منو انجام بده و خب سرمون خیلی شلوغ بود خیلی خیلی و وقتمون نشد که اونم شروع کرد به فحش دادن و میگفت بیشعور الان آپاندیسش بترکه تو جوابگویی؟منم میگفتم من درسش رو خوندم یا تو نمیترکه حتما و میدونم برو بیرون که بی فایده بود...خلاصه زنگ زدم پلیس اومد و همراه هارو دقیقا انداختیم بیرون چون خیلی بی تربیت بودن...و در رو هم بستم بدی اطفال اینه که حتما باید همراه کنار بچه باشه...ساعت دو شد که رییس گفت برو بخواب یکم چشمامو بستم که تلفن زنگ خورد بیا مریض داری همه مریضای دیشب هم عفونت زخم جای جراحی داشتن که بخیه هارو باز کردم شستشو دادم و گاز خیس گذاشتم و پانسمان کردم چون ترشح  داشت...بعدش ی فیکس درن اومد و دوباره ی ترشح از قسمت جراحی شده!!!و حدود شش و خورده ای اومدم توی اتاقم و هشت همکار نا عزیزم با صدای وحشتناکی منو بیدار کرد کلا  خیلی بیشعوره...

صبح پگ صبحانه رو برداشتم و از بیمارستان فرار کردم یعنی فرار واقعی...سریع آژانس گرفتم و به سمت خونه روانه شدم...خدایی این پولی که به ما میدن هیچ ارزشی نداره در برابر این هم هحجم کاری...از وقتی هم که تحول نظام سلامت شد و تعرفه ای که بیمار میپردازه خیلی کمتر شده ورودی بیمارستان هزار برابر شده با این طرح تحول مزخرف هم کاملا مخالفم کارانه و اضافه کار اردیبهشت رو پرداخت کردن و تا آذر هنوز هیچی!

مردم هم فکر میکنن کادر بیمارستان از مریخ اومدن و میتونن تقسیم دوتایی انجام بدن و وقتی تنها هستن میتونن هی دو تا  دوتا تکثیر شن و اضافه شن و کار مریض هارو انجام بدن خسته هم نشن و اعصابشون هم خورد نشه!خوشگل و خوش برخورد هم بمونن!!!!!!!!!

چهارشنبه خان از شهر کاریش اومد شهر سکونتمون...نشد که همو ببینیم برای همین قرارمون واسه پنج شنبه شد البته که خان واسه ماموریت اومده بود و صبح پنج شنبه کاراشو انجام داد و منم ساعت 9 و خورده ای از خونه  بیرون رفتم که واااااقعا سرد بود هوا خیلی منفی شده بود و من با کلاه بیرون رفتم...یکم مسیرمو دور کردم که خان هم بتونه سر تایم برسه خلاصه که به جدی باد و سرما شدید بود که اشک همینطوری از چشمام میومد بعد خان زنگ زد که کجایی و من کارم تموم شده؟و من مسیرم رو گفتم و ی جایی قرار گذاشتیم ماشین هم نبرده بودم دیگه...توی تاکسی کنار ی پیر مرد بی تربیت بودم که تا برسیم مجبور بودم خودم رو با در ماشین یکی کنم...مجبور شدم پنج دقیقه ای منتظر بمونم از دور خان کلی به شمایل داغونم خندید خب هوا خیلی سرد بود و من با این داعشیا هیچ فرقی نداشتم روسریمو آورده بودم زیر چشمم و کلاهمو تا وسطای چشمم آوردم!خان گفت خیلی سرده ها به نظرت شهر خودمون بمونیم بهتر نیست؟کفتم نه بریم چون میدون خوش میگذره...خب ما نمیتونیم توی شهر خودمون دو قدم راه بریم برا همین وقتی رسیدیم خان دست منو گرفت و گفت بیا یکم راه بریم...به پیاده روی خیلی علاقه داره و همیشه هر وقت که بهش زنگ بزنم و بیرون باشه داره راه  میره....در همین راستا به پیاده روی با من علاقه شدید داره...خلاصه من همش پشتش قایم شده بودم که سرما اینقدر توی صورتم نزنه آخه وقت پیاده شدن نذاشت کلاهمو بذارم و گفت اونجوری هم سرد نیست ولی واقعا اونجوری سرد بود...

از ی خانوم پرسیدم ی فست فود شیک بهمون معرفی کن که خیلی هم جای خوبی بود و لذت بردیم...خان دقیقا وقتی ناهار رو آوردن شروع کرده توی ی سایت نمیدونم چیو ثبت نام میکنه که اعصابم رو بهم ریخت بعد میگه نباید اینقدر ایراد بگیری...

الان یادم اومد که دوباره بهش تذکر بدم

خلاصه ناهار زدیم و رفتیم  بیرون راه رفتیم بی نهایت هوا سرد بود خیلی و بی نهایت سرد...ولی عشق گرما میده...

ی جایی پارک کردیم و باقالی خوردیم...بعدش گاز دادیم به سمت ی پاساژ که عکس خریدهارو واستون گذاشتم...بوت هارو به اصرار خان خریدم انگار خیلی دوسشون داشت و بعدش ی پالتویی رو دیده بود و اصرااااااار که من اینو دوست دارم بخرش!!!و از من انکاااار و البته نخریدمش...

بعدشم گازوندیم به سمت شهر خودمون و شب شده بود و هوا خیلی عاشقانه بود...از آینده گفتیم و برنامه ریزی کردیم....راه پیشرفت برامون خیلی باز شده منتظر ی بله پدریم...یعنی میشه؟خدایا خودت تا تو نخوای یک برگ هم از درخت نمیفته...

ببخشید که کامنت ها بی جواب تایید شد...چون با گوشی بودم ی مقدار قاطی پاتی شد و نصف نظرات هم حذف شد باز هم عذر منو بپذیرید کامت هاتون خیلی خیلی منو خوشحال میکنه...پیج رو هم باز میکنم ببینید بوس بوسی...

آدرس اینستای ما:pichakiha

نظرات 10 + ارسال نظر
گل بهار چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت 21:29

سلام من توی اینستا دنبالتون میکنم و هیچوقت اینجا رو نخوندم ولی تا این شعرو دیدم دلم خواست یه جوری براتون بفرستم

مهم نیست خانه ات کجا باشد
برایم یافتنت کافیست
چشمهایم را ببندم
خلاصه بگویم حالا..
عشق پیچکی است که
دیوار نمی شناسد

گروس عبدالملکیان

سلااااام مرسی عزیز دلممممم
خیلی قشنگ بود

امیر دوشنبه 15 آذر 1395 ساعت 02:58

سلام.کاری به شماندارم ونمیدونم چطورآدمی هستین.اما مشکل ازمریض نیست مریض بدبخت مریض داره مشکل داره گرفتاره ازخوشیش که نیست بیاد اونجامنت پزشک وبکشه التماس پزشک کنه که مریضش خوب بشه.ممن مهندسی پزشکی بیمارستانم.توبیمارستان بودم تویه شهردیگه رفته بودم یه مشکل پیش اومدبرادستگاه گفتم اینجوریه فلانه پرستاره برگشته بمن میگه مگه توبلدی چی میگه گفتم آره بلدم وایسادم براش توضیح دادن فهمید میفهمم صداش درنیومد.(البته نگاش میکردی میترسیدی دختربه این حدزشت عمرا)بله خانم اینجوره.شماپرستارخوب زحمتکش پرستار عالی درجه یک کم نداریم امابعضیام مثل اینان که به گندکشیدن فکرمیکنند مقام دارن یاخیلی گنده هستن حرف چرت میزنندیابقیه نمیفهمن چون این میفهمه هرچی بگه درسته مردمم بااینا که بیفتن خوب خودت بخون آخرش دیگه ولی وقتی پرستارخوب باشه بازبونی نرمش میکنه

سلام خب حجم کار زیاده و واقعا نمیمشه پرستار تقسیم شه دو تا دستم داره
در کل حجم کاری با این طرح تخول مزخرف نظام سلامت هزار براربر شده و همه چی افتضاح تر و بدتر و داغون تر

شاینا یکشنبه 14 آذر 1395 ساعت 22:17

سلام پیچکی. این متن را برایت می گذارم تا بدونی که واقعا درکت می کنم. با این جمله ها خیلی ارتباط می گیرم :
درد داری میفهمم...باور کن می دانم که بستری شدن در بیمارستان مطلوبت نیست...می دانم دلت نمی خواسته اسیر این تخت شوی...می فهمم درد یعنی چی...به خدا می فهمم و درکت میکنم...ولی تو هم آیا مرا درک میکنی؟؟؟من که همین 10 دقیقه پیش بیمار 8 ساله ام در اورژانس به خاطر در ترافیک ماندن آمبولانسمان و دیر رسیدنش به مرکز درمانی دچار مرگ مغزی شده است؟؟من که همین 40 دقیقه پیش شاهد مرگ مردی بودم که خودش و خانواده اش امید ماندنش را داشتند و من گرچه بر اساس یافته های کتابهایم می دانستم که ماندنش دور از ذهن است ولی امیدشان را ناامید نکردم و تا آخرین لحظه به تلاشم برای بازگرداندنش را ادامه دادم ؟؟من که ساعتهای متوالیست سر پا ایستاده ام و خوراکم همه اشک و آه و ناله بیمارانم بوده؟؟؟تو هم مرا درک می کنی؟؟درک میکنی که من هم انسانم؟؟خسته میشوم؟؟کلافه می شوم...می شکنم...خورد می شوم...عصبانی می شوم...غمگین می شوم...تو هم مرا درک می کنی؟؟
برایت از خداوند صبر جمیل می خواهم. از خدا می خواهم که هر چه زودتر مطالبات عقب افتاده ات را پرداخت کنند و حقت را بدهند.

مرسی شاینا دقیقا همینه
متاسفانه مردم توقع عجیب و غریب دارن واقعا
بوس بوسی که درک میکنی

مه سو یکشنبه 14 آذر 1395 ساعت 13:42

عزیزمممممممم....دلیل مخالف پدر شما چیه؟!!! بابای منم خیلی سختگیری میکنه و هنوز به ازدواج من و مستر اچ رضایت نداده

دلیل مسخره ای داره...
سخت گیری درست باشه باز هیچی نه اینجوری لج بازی

سلام خانوم پرستار
من همیشه عاشق شغل پرستاری بودم اما چون خون می بینم سکته میزنم بی خیالش شدم
واقعا چقدر مردم میتونند دور از جون بی فرهنگ و نفهم باشند مگه یک دکتر یا پرستار چقدر توان داره ؟ مگه یه دست و یه پا اضافه داره که هم به اطفال برسه که پدرش بیمارستان و گذاشته کلش هم به مریض آپانتیس برسه البته فکر کنم تو این حرفه سرعت عمل حرف اول و بزنه اما خب سرعت عمل هم حدی داره طرف نمیتونه پرواز کنه که از هر زاویه ای که فکر می کنم بیشتر پی به بی فرهنگی و نفهمی اون آدم ها می برم
پاسخ اینطور افراد سه شمارست ۱۱۰ ، راستی بیمارستانتون خصوصیه یا دولتی ؟؟؟
بهم سر بزن خوشحال میشم
مانا و برقرار باشید

سلام قطعا دولتیه که این وضعیت و حجم از شلوغی رو داریم
به هر حال وقتی میبینن شلوغه و ما هی داریم میدوییم خب ی ذره تحمل و صبوری هم خوبه
بیمارستان خودش همیشه پلیس داره کد رو پیج میکنیم و پلیس میاد

آبانه جمعه 12 آذر 1395 ساعت 21:10

اااااا چرا تکثیر نمشین؟ چرا خسته میشین؟ چرا فحش میخورین جواب میدین؟ شما باید فولادی باشید. خخخخخ
خسته نباشی گلم. خدا قوتت بده
انشالله بابا رضایت میدن و راااااااحت میشین

هه هه از دست آبانه
فدای تو برم مهربون
خدا کنه که همینطوری بشه

سما پنج‌شنبه 11 آذر 1395 ساعت 01:44

در هر صورت حق با بیماره وقتی حاضر شدی تو یه بیمارستان کار کنی باید صابون چیزارو به تنت بمالی و بی احترامی به مریض و همراهش خیلی کار بدیه چون اونا تو این شرایط هستن بالاخره استرسشون خیلی بیشتر از شماس
و اینکه خب باید حق داد مردم یکم با این وضع بی تجربگی پزشکا یکم بی اعتماد باشن اونم به شما که تازه فارغ التحصیل شدین و داری کارآموزی میکنی و تجربه ی زیادی نداری یکم باید دیدتو بازتر کنی و اخلاقت رو با مریضا بهتر شمام حرف خیلی بدی زدی که گمشو بیرون .. چون شخصیت خودت رو باید حفظ کنی نه اینکه حتی بدتر از اونا باشی

در هر صورت حق با بیمار نیست چون توهین به پرسنل شش ماه زندان داره...دلیلی نداره به پرسنل توهین کنن وقتی سر در بیمارستان نوشته آموزشی و اینا هم سواد دارن قطعا یعنی پرسنل جوان هستن پس میتونن نیان و برن خصوصی نیمه خصوصی و غیر آموزشی ضمنا همراه بی تربیت دلیلی نداره بمونه و بیشتر جو رو متشنج کنه که به ضرر بیمار خودشه...در هر صورت هیچ دلیلی نداره به پرسنل توهین کنن ساعت دو شبه ٦ تا بیمار همزمان رسیدن و ی پرستار اونجاس برن این اعتراض ها و این فحش هارو به مسئولین بدن نه به ما...پشیمون نیستم از اینکه بهش گفتم گمشو بیرون تازه ازش شکایتم نکردم خیلی لطف کردم بهش
در ضمن وقتی بهشون میگی تخت خالی نداریم و منطقی صحبت میکنیم چرا باید اینقد پرخاشگرباشن؟خب ببرش ی بیمارستان دیگه...به نظرم مردم به سمت ما خیلی پررو شدن و هی میخوان با داد و دعوا کارشون رو پیش ببرن که واقعا ممکن نیست ما هم حجم فراوانی از بیمار داریم که خسته میشیم بیمارستان ما صبح عصر و شبش هیچ فرقی نداره اورژانس ما روزانه بیشتر از چهارصد نفر رو پذیرش میکنه میانگین روزی پنج بار کد ٩٩ اعلام میشه خب این فشار کار که مردم خودشون شاهدن ما همش داریم میدوییم خدمات میدیم ی مقدار انسانیت از طرف اونا هم نیازه...
در هر صورت بیمار حق فحش دادن رو نداره و پلیس همیشه حضور داره و وقتی هم اینکارارو میکنن پیج میکنیم میان و مهارشون میکنن خیلی پاشون رو فراتر بذارن دستگیرشون میکنن...

شاینا چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت 22:28

سلام پیچکی جان. از اتفاقاتی که توی بیمارستان برایت افتاده متاسفم. واقعا باید از فولاد باشی که بتوانی تحمل کنی. من فکر می کنم همه اینها به خاطر کمبود پرسنل باشه. خدا یارت باشه. پیچک هر وقت از کار خسته می شی یادت بیار که یه روزی خواسته ات این بود به اینجا برسی. همان روزهایی که برای کنکور درس می خواندی را به یادت بیار و حتی امتحان های دانشگاه. می دانم کارت سخته اما ما حق داریم که وقتی چیزی را که می خواهیم با زحمت به دست می یاریم ازش لذت ببریم.

سلام
خیلی اتفاق میفته ولی خب صبر ما هم ی وقت لبریز میشه...قبول کن وقتی ی پرسنل اونجاس نه حقوق سر وقت داره نه کارانه به اندازه و ضمناا کارانه شش هفت ماه عقبه به زور داره اضافه کاری میاد که پولی هم بابتش دریافت نمیکنه چه انتظاری ازش هست فرشته باشه؟و بقیه بهش فحش بدن اونم هی لبخند بزنه؟
سخته دیگه

عارفه چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت 16:00

سلام
سرمای امسال عجب سرمایی بودااااااااا
استخون سوز بود اساسی ی ی
سرماخوردگیشم بقول خودت سگ جون تر از سالای پیش بود
منکه بعد از دو هفته هنوزم درگیرشم
انقدر دلواپس نباش دختری
امروز روز عزیزیه
اایشالا که خدا بحق امام رضا(ع)حاجتتو بده شمارو بهم برسونه و مارو خوشحال کنه
بگو آمیییین

اول آمین...
بعدش سلاااام
واقعا سرماخوردگیش عجیب غریب ترین سرماخوردگی بود
دلواپسم واقعا...اما به خدا تکیه کردم

Mostafa چهارشنبه 10 آذر 1395 ساعت 02:48

سلام.حقیقتش من یهوبه این وبلاگ برخوردم.تو گوگل داشتم سرچ میکردم که وبلاگ شماروآوردالبته بلوگفا رو بعدازاونجا اومدم اینجا.
هرچقدرگشتم دنبال یه نشونه تطبیق بدم خوشبختانه چیزی پیدانکردم جز یه حرف.
نمیدونم ولی امیدوارم که نشونه ای هم پیدانکنم.
اولش که مطالب وبلاگتون خوندم کلی غصه تودلم جمع شد چون منم این روزاروگذروندم منتها به دلایلی به نتیجه نرسید یعنی وصال نشد که بشه امابهش گفته بودم نباشی میمیرم الانم نیست منم مردم بهترین چیزام وازدست دادم.
شما فکرکنم طرفای غرب کشورهستید دیگه چون معمولا غرب کشور بیشترسرده.خلاصه نمیدونم چی بگم اما غم دلم گرفته برا یه چیزم نت سرچ کردم فکرم درگیرشه واسه همین دلم داره میترکه

به نظرم از دست دادن عشق خیلی باید سخت باشه...من به شخصه ترجیح دادم حتی اگه هرگز ازدواج نشد تا همیشه کنارش باشم و همدیگرو ترک نکنیم...خدا رو شکر که تا الانم بیشتر از یک همسر کنار من بوده دقیقا بیشتر از خیلی از همسرا...
براتون ناراحت شدم واقعا چون میدونم خیلی سخته

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.