در ره توام ای عشق

آدرس اینستای پیچکی ها:pichakiha

در ره توام ای عشق

آدرس اینستای پیچکی ها:pichakiha

رنگ قلب ما آدما

انگار که دخترامو عروس کرده باشم پسرامو زن داده باشم و با حاجی نشسته باشیم به چایی خوردن و از شیطونی های قبل از ازدواج و دیدار عای پشت پنجره بگیم امشب که یک ساعتی تلفنی صحبت کردیم بهش مسیج دادم واااااای خان آقا بعد از عمری یاد قدیما کردیم ها چ طولانی با هم صحبت کردیم....

مث قبلنا مریضم و خان با حرفاش و قربون صدقه هاش کلی حالم رو بهتر میکنه....

راستش توی بی حوصلگی این روزا داشتم توی قسمت اورولوژی گردش میکردم که استف جراحی عمومی خفتم کرد که منو بفرسته سر عمل که آی پرسنل نداریم خلاصه که رفتم و اصلا ی عاقایی اسکراب شد و منم بقیه کار های اون اتاق رو انجام داد بعد یکی از پرسنل اومد که گفت خودم انجام میدم چرا شما اومدید ؟که دیدم بارداره و همینطوری خیلی راحت باهم دوست شدیم ...ی پسر پنج ساله هم داره کلی هم واسه کار راهنماییم کرد اینقد ثبت چهره و صداش توی حافظه من مثبت بود که خدا میدونه ...بعد با خودم فکر کردم که یعنی من چطوری توی ذهن شما هستم؟

اینا رو ی مدت پیش نوشتم این روزا که حالم بهتر شد دنبال تولد خان بودم سعی دارم واسش ی تولد بگیرم که تموم خستگی کارهای سنگینی که بخاطر سربلند کردن من پیش بابا انجام میده رو پاسخگو باشم...همین امروز سی دی ماه خان ساعت پنج صبح در ی شهر جنگ زده به دنیا اومد نمیدونم چنتا پسر سی دی ماه به دنیا اومدن اما بی شک خان جز بهترینشونه و برای من تنها بهترینه!

کادو تولدش رو گرفتم و کادو کردم فقط روی روبانش دودلم بقیه کارهای توی ذهنم هم دارم انجام میدم بخاطر کسالت اون چیزایی که دستی درست میشد رو گذاشتم واسه ولنتاین.اما قطعا سورپرایز میشه چون سوای کادو موارد دیگه هم هست...

شرح کامل تولد رو توی وبلاگ میذارم از خودمونم عکس میذارم و برمیدارم...

رنگ خان توی وجودم یک رنگیه و پاکیه الهی که رنگ تمام اطرافیان شما هم یک رنگی و پاکی و صداقت باشه.....الهی آمین 

پی نوشت:نیاز عزیز و دوستان عزیزم اگه روی لینک کنار وبلاگ که توی قسمت روزانه ها هست کلیک کنید میتونید عکس ها رو ووی لب تاب یا پی سی هم ببینید یا حتی با گوشی اگر برنامه اینستا ندارید میتونید عکس هارو در صفحه وب ببینید فقط امکان نظر گذاشتن ندارید که همینجا میتونید نظر بذارید که منم لذت ببرم میبوسمتون

تا سی سال آینده

داشتم فکر میکردم که اگه اون دنیا نباشه چقدرررررر بد میشه!اینطوری اونایی که همدیگر رو دوست دارن و بهم نرسیدن دیگه جایی واسشون نیست که بخوان دستای همدیگرو بگیرن و بعد ترش داشتم فکر میکردم یعنی شوهرای این دنیا اون دنیا هم روی زناشون غیرتی میشن یا قراره هرکی با اونی که دوست داشته قبلا خوش باشه؟یا مثلا اونجا هم میشه عاشق شد؟ولی بعد ترش با خودم فکر کردم که نکنه خان اون دنیا ی خوشگل تر از من رو گیر بیاره و من همش پشت درختا نگاشون کنم و حسرت بخورم؟بعدترش میگم که نه بابا الانم من قیافم معمولیه و از من خوشگل تر هم زیاده ولی خان فقط منو دوست داره!این ی تیکه هم واسم زجر آوره که جایزه خوبی اقایون حوری و پری های فراوانه و اونجا باز خان تک پر با من میمونه؟یا اینکه من سوگولیش میشم بقیه هم محض خوش گذرانی های درباریش باشن اما جیک و پوک عاشقانش با خودم باشه....حالا همه اینها به کنار اگه سی سال دیگه خوب خوب سرپا باشیم بهتره همه همه این سی سال رو از هم استفاده کنیم حتی از نگاه های هم شاید هیچ وقت اون دنیایی نباشه !

این ماه ،ماه تولد عزیزترین و بهترین مرد دنیاس کادوش رو خریدم و گذاشتم توی کمد بیمارستانم هر صبح نگاش میکنم و توی دلم ذوق میکنم از اینکه قراره خوشحالش کنم!کادوی خوبیه خودم خیلی دوسش دارم!

این چند روز دارم کلاه خان رو میبافم سورمه ای رنگه منتهی کاموام کم اومد حالا باید کلی دنبال اون رنگ کاموا باشم !

ی بیماری سینوسی از ناحیه سینوس های همیشه بیمار من دوباره زندگیم رو مختل کرده اینقدر امروز حالم بد بود که بازم وسط کار برگشتم خونه.

بازم مثل پارسال دقیقا روز تولد خان رییس چند روز متوالی رو مرخصی رفته و سوم برمیگرده حالا برنامه هام رو تغییر میدم و البته بخاطر آب و هوا ی سری تفکراتم ممکنه عملی نشه....

حرف

غذای مادر بزرگ رو دادم و دارم به خان فکر میکنم به این همه روزهایی که گذشت...امروز با هم بودیم برای اولین بار باهم میگو خوردیم خودمون طعم دارش کردیم و از مزش خیلی راضی بودیم!عصر هم رفتیم ی جای باحال که کلبه کلبه س و کلله شماره یک رو انتخاب کردیم و باهم حرف زدیم و تصمیم های اقتصادی گرفتیم...

این چند روز گذشته بچه دوست خان توی آی سی یو بستری بود اینجا غریب بودن من و خان هم هرکاری که از دستمون براومد واسشون انجام دادیم...دوسشون داشتم آدمای بی شیله پیله ای بودن و خیلی ازمون تشکر کردن خدا رو شکر گاهی احساس مفید بودن میکنم!این روزها همش از سبک زندگیم ناراحتم نمیدونم دارم چیکار میکنم از خودم راضی نیستم ...

موهای بلندمو کوتاه کردم دلم واسشون ی دنیا تنگ شده واسه وقتی میبافتمش و عشوه میومدم:

امروز خان رو رنجوندم اما دم برگشت ازش عذر خواهی کردم و اونم گفت این چه حرفیه آخه؟هیچ ایرادی نداره... 

دیشب با یکی از دوستام حرفم شد دنبال این بودم از زندگیم خطش بزنم سر همون حرفشم باهاش قهر کردم و دنبال این نیستم آشتی کنم!!!

از این به بعد روزانه هامو ثبت میکنم شما هم بدون عکس بپذرید خواهشا

میبوسمتون دلم واستون خیلی تنگ شده 

زیبایی به سیرته

تو خونه دخترعمه بودم و که دو تاقلبی هادعواشون شد یعدش مامانشون بزرگه رو انداخت تو اتاقش و گفت تو دیگه یلدا دعوت نیستی یکم گریه کردبعد مامانش رفت توی اتاقش وباهاش حرف زد گفت من و داداشم نمیایم ما که یلدا دعوت نیستیم خلاصه وقتی اومد توی پذیرایی گفت مامانای مهربون خیلی خوشگل ترن تو بداخلاقی از بچگیت بداخلاق بودی روز به روزم که بزرگ تر میشی داری بداخلاق تر میشی هرچقدرم آرایشگاه بری خوشگل نمیشی فقط مامانای خوشاخلاق خوشگلن  ما هم هاج و واج نگاش میکردیم راست میگه زیبایی به سیرته و محبته