در ره توام ای عشق

آدرس اینستای پیچکی ها:pichakiha

در ره توام ای عشق

آدرس اینستای پیچکی ها:pichakiha

عروس خانوم بگو بله

از صبح زود کلی کورتاژ داشتیم و واقعا دلم میخواست تموم شه با خان قرار گذاشتم ساعت یک بیاد منم جیم زدم خدایی دوستام خیلی هوامو دارن استف اصلا ندونست نیستم!تو راه پله ها ی خانوم و اقا به شدت دعوا میکردن خانومه کیفش رو پرت کرد سمت آقاهه خورد توی کله من ولی بی اهمیت گذشتم دلم نمیخواست ناراحت باشم از بس اتاق عمل نورش کمه از بینارستان که بیرون میام نور آفتاب شدید باشه یا نباشه هوا بیرون فشار خیلی زیادی به چشمام میاره بدو بدو رفتم که پیداش کنم دم در هرچقدر چشم چشم کردم نبووووووووود یهو دیدم آقای سیبیلو اون طرف تر وایساده با روی خوش و ذوق با هم دیدار کردیم یکم دور دور کردیم بعد رفتیم واسه ناهار...ناهار رو بعضی اوقات بگید کجا میریم؟ ی جایی پاااااااایین شهر که اصلا رستوران نیست همش تعمیر کار و این حرفاس گوسفند رو سر میبرن و بعدشم همونجا میشورن تیکه میکنن و دارن سیخ میگیرن یعنی محیططش افتضاحه اما مزه ش فوق العاده من دوست ندارم برم ولی اینجا انگار گرون ترین رستوران دنیاس واسه سیبیلو برا همین نه نمیارم و همراهیش میکنم نوشابه هاشم شیشه ایه ی زرد و  مشکی اورد و سینی نشستیم تو ماشین خوردیم بعدشم واسش شیرین زبونی کردم حرف های خوب زدیم لپ هامو میکشید و دست خودش رو ماچ میکرد رفتیم ی جایی هات چاکلت خوردیم و چنتا ماچش کردم و چشماشو بوسیدم و بعدشم رفتیم سراغ لباس های دوختنی من!من میخواستم مانتوم گشاد باشه و جلو بسته اما این تنگ بود تا جایی که جا داشت واسم بازش کرده بود و امروز زنگ زد که بیا ببرش سپس به سمت بیمارستان روانه شدیم آخه ماشینم رو تو پارکینگ جا میذاریم دیروز خان همینجا تو پارکینگ منو ی ماچ آبدار کرد...تو راه بینارستان یکم راجع به خرید هام نصیحتم کرد توی پارکینگ قبل از اینکه سوار ماشینم بشم شونهامو تو دستاش گرفت و با تمام وجود بهم گفت دوستت دارم... 

وقتی که داشتیم هات چاکلت میخوردیم سیبیلو جانم گفت پیچک؟کی عروسم میشی؟کی میگی بله؟عروس خانوووم بگو بله بگو بله...و هی میخوند عروس خانوم بگو بله بگو بله 


پی نوشت:راستش وقتی خان کتفش در رفت توی این مدت مامانش حمومش میکرد ی بار که میره حموم بازوش کبود شده مادرش میگه اینا جای کارهای پیچکهههههه؟بعد خان که کلا خیلی خیلی خجالتیه تو این چیزا با خانوما بعد شوکه میشه کلا میگه چی؟کجا؟میگه همینکه رو بازوته خانوهم میگه نه بخدا اون با دست که زور نداره ی در نوشابه رو باز کنه با دهنم نمیتونه ی لقمه رو تیکه کنه پس کار اون نیست!!!!!!!!حالا روز بعدش رفتم پارچه هارو بدم به خواهر شوهر دوباره مامانش میگه شیطون شدی هااااا!!!میگم جان؟میگه بازوی خان رو میگم گفتم بابا من نبودم اون هم بهم چشمک زد

نظرات 67 + ارسال نظر

حالا واقعن کار شما بود ؟!!!!
پیچک رمزززررر لطفن

نه کار من نبود رفته بود تو میله و کبود شده بود
فرستادم

پریسا جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 13:40 http://afsoongar68.blogsky.com

سلام پیچک جان
گفتی کامنت بدم که رمز پست جدید و بدی تو اون پست نتونستم کامنت بزارم اینجا گذاشتم
ادرس وبم هم اون بالاست

فاطمه جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 13:23 http://hadafamvakhoda.blogfa.com/

پیچک من رمز ندارم :(

آبانه جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 11:45

ای جونم که زورش به در توشابه نمیره اما به جناب خان میره
کار بیمارستان خیلی سخته

خب نمیرسه دیگه چیکار کنم خیلی بی زورمممممممم
خیلی!!!!

ع جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 01:27

سلام دختری
خوبی؟
ماچو بوسه هایی که ازشون نوشتی و ایضا اون بعله ی آخر
منو یاد این آهنگه انداخت که مطمئنم چن وخته دیگه برات میخوننش
عروس باید ببوسه شاه دومادو
این عاشقه رسیده به مرادو
همه بگید عروس خانوم ده یالا ا ا
مبارکه عروسیتون ایشالا ا ا ا:-D
اینجا همراه با بوس قر هم واجب میباشد:-D

سلام ههه ههه
چه آهنگ خوبی خداییش اگه ی روزی با این آهنگ برقصم یاد این کامنتت میفتم

سحر خانمممممممم جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 00:20 http://maloosak.69.mu

سایت خیلی قشنگی ساختید...خیلی خوشحال شدم دوباره به وبتون اومدم
96518

ممنون عزیزم

نیکا پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 23:35

ای جااااااااااااااااااااان
ایشاله بزودی بله رو میگی

توکل بر خدا

آنی پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 23:06 http://www.annie.blogfa.com

خب عروس خانوم بگو بله دل بچمونو بردیییییی
ناز نکن انقدرررررررررر

ناز نمیکنم آنیییییی
بابااااااااام.......

رزا پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 21:44

اره عزیزم همین دوتا بود الان دیدم نمیدونم چرا اون موقع نبود. مرسی .بوس.

خواهشششششش عشقمممممممم

رزا پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 21:08

پیچک من یه کامنت دیگه هم برا ت نوشتم قبل این یکی ولی تایید نشده .

همین رو ازت دارم عزیزمممممم دیگه کامنتی ندارم

رزا پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 20:33

راستی واسه این اتفاقات بیمارستانی که گفتی دردناکه. واقعا متاسفم.

واقعا تاسف برانگیزههههه

رزا پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 20:30

اره اکران که میشه فیلم ها اما کیفیتش این جا مث تهران نیس و خب تهران هر 60 تا فیلم اکران میشه اما تو شهر ما فقط محدود همون خوباشو اوردن برا اکران. ولی خب مردم خییلی استقبال کردن. جشنواره موسیقیشم عالیه اما اون دیگه فقط کنسرتاش مختص تهرانه .و . چه بد نمیشه برین سینما. منظورت این بود که با خان نمیتونی بری دیگه اره؟ ولی حیف. ایشالا سال های دیگه ازدواج کردین برین جبرانش.
کلک چه چیزایی به خان میگی از خود بی خود میشه؟خخخخخخ. بگو ما هم یاد بگیریم برا اینده خوبه اگه تاثیر داره.

ایشالا تو هوای برفی دلاتون و خونه هاتون گرم عشق و محبت باشه پیچکی.

خب همون خوباش کافیههه 
من صد ساله میخوام برم کنسرت هی حور نمیشه بخدا
اره با خانونمیتونیم بریم متاسفانه
خودت باید حرف های دلت رو بگی و از شیوه های زنانه استفادههههه کنیییی من تقلید بچمونو در میارمممم واسش
همچینننننن عزیز جانننم

شاینا پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 19:26

پیچکی عزیزم اینستاگرامت را نگاه کردم خیلی تکان دهنده بود. پیچک جان نمی دانم تو کثافت و لجن زندگی کردن چه لذتی داره که بعضی ها ازش دل نمی کنند. اون خانواده فقط اون بچه معصوم را نکشته اند بلکه به همه ما آسیب رسانده اند. خدا خودش توی قرآن فرموده. اون طفل معصوم که الان توی بهشته و فرشته ها دورش را گرفته اند و بالاخره قاتلش تقاص پس می ده. من از خدا می خوام زخمی که به روح و روان تو و همکارانت و همه وارد شده تسکین بدهد و بهمان آرامش بدهد. من کسی هستم که معنی کلمه زخم را خیلی خوب می فهمم...

راستش اصلا باید بگم که ی دختر ١٤ ساله هم از شوهر خواهرش باردار شده بود بعد این بدبخت را میزدن یعنیییی حساب کن دوماده به دختره گفته بیا بریم باغمون پیش خواهرت اینا و این بدبخت گنگ شده بعد دیگه هی هفته ای یبار میبرتش باغ و میگه به کسی نگو و گرنه به مامانت اینا میگم این هم باردار شده بود و باباهه این رو میزنه بعدش خواهره میگه من واسه این چیزا زندگیمو بهم نمیریزم حالا بچه رو بدید به خودمون بزرگش کنیم
حالا باور کن همکارم باردار بود این بنده خدا الان هی مرخصیه و کلا حال روحیش بهم ریخت اصلا نمیتونه غذا بخوره
چی بگم من واقعا هم نمیدونم بچه یک برادر و خواهر توی بهشت میره یا نه ولی میدونم تقصیر ندارهههه

طلوع پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 19:12 http://tolusobh.blogsky.com

اون جریان بچه که تو اینستات تعریف,کردی,خیلییییییی ناراحت کنندست.
عزیزززز دلم,خوب کاری کردی ماچش,کردی
خب رااااستومیگن دیگه!!!بگو بعله رو

تاسف باره نمیدونم چی بگم خدایی
طلوووووع من بعله گفتممممم این پدرمه که جلوی خوشبختیمو گرفتههههه

فاطمه پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 18:24 http://donyayekoochakeman.blogfa.com

ووووی چه جای ترسناکی.اما به نظر خوشمزه میاد. اگه ببعی را نبینم موقع وداع! دیگه مشکلی نیست.

ما خیلی کباب خوریم و کلا خیلی جاها کباب میخوریم اما فاطمه خان فقط همینووووووو میخواد یعنی جون میده واسششش من نه نمیگم اصلا چ کنم

رزا پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 18:14

راستی گاهی اوقات همون غذا ها بیشتر میچسبه. منم بعضی اوقات دوس دارم برم پایین شهر ساندذویچ کاغذی کثیف بخورم یا یه جیگرکی حتی اگه تمیز نباشه میرم. خب گاهی میچسبه. خان حق داشته. نوش جانتون. من منتظر عکست با اون شاله هستم ها. تعطیلات ما که اخره هفته فعلا داره به دیدن فیلمای جشنواره فجر میگذره .این جا هم اکران شد چند تاشون دیشب فیلم بارکد رو رفتیم عالی بود پیچک .بهرام رادان عشقه.

اخه اینجا محیطش مناسب نیست همش راننده های ماشین سنگین و تعمیرگاه ماشین سنگینننن و صافکاری و نفاشی و غیره و بحثم پایین شهر نیست بحثم محیطههههه ولی میگم جون میده واسهههه این کبابه یعنی از دور چشماش واسش برق میزنه میگم بریم پیتزا میگه اخه با اون پول میشهههه کلللی سیخ کباب خورد برووووو من پول به این آشغالا نمیدمممم جدی؟چه خوب من فامیل درجه یکم مسئول ارشاد این استانه سینماتا دستشن واسه همین نمیتونیم بریم سینمااااا دیگه چون هی داره از سینماها بازدید میکنه

رزا پنج‌شنبه 22 بهمن 1394 ساعت 18:10

چه لحظه های قشنگی. پس چه روز قشنگی داشتی .پر از عشقولانه و ماچ بوده. شیرین زبونی کردی .خخخخخخ.چی گفتی؟ راستی این 22 بهمن براتون خاطره انگیز شده. هوا طرف شما چه طوره؟ این جا که حسابیییی سرده.تازه خیابونام پلیس بازی بوده همش امروز. باز خوبه شما تونستین تفریح کنین. ولی بیشتر جاها تعطیل بوده .

واااای من به زبان چهارشنبه نوشتم اما خواسم نبود
دیگه ی چیزایی واسش میگم از خود بیخودش میکنم
هوااااااا سرررررررررررد و برفی
نه اتفاقا امروز عصر همه جا باز بود

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.