در ره توام ای عشق

آدرس اینستای پیچکی ها:pichakiha

در ره توام ای عشق

آدرس اینستای پیچکی ها:pichakiha

چشم بگشا معشوق

دراز کشیدم و شرط های جدید بابا رو مرور میکنم دلم از قبل قرص تره آخه خدا هست ی مرد هم هست که ثابت شده خیلی آقاس خیلی مرده بیشتر از ی مرد واسه عشقش تلاش میکنه....

دلت باید حسابی گرفته باشه و درگیر و خسته باشی دلتنگ باشی که حضرت معصومه واست دست تکون بده و بگه بیا...خدا قسمت کنه پنج شنبه میرم...

زندگی خیلی بالا پایین داره مشکلات داره اما گاهی به ی جایی میرسی که نمیدونی چی میخوای یعنی میدونی چی میخوای اما دیگه راهی نمونده که نرفته باشی...خودتی و یار همیشگیت تنها موندین....ی لحظه هایی هم هست که دیگه فقط خودتی تنهای تنهایی لال شدی اما صدای خدا خدات میاد و خدا دستت رو میگیره مشکل هرچی که باشه مهم نیست اما سلامتی یار نباشه اون موقع هاس که تازه عشق تجمع پیدا میکنه و میفهمی چقدر بدون این ادم ضعیفی چقدر پوچی...این موقع هاس که دیگه از خدا بی توقع میشی دوست داری یار مثل قبل کنارت وایسه و مثل همیشه پایه تموم بهونه گیری هات خل و چل بازی هات و توقعاتت بشه...روزها مبگذرن من بی تاب تر میشم بداخلاق تر میشم اما عشقم بیشتر میشه دست های بهترین مرد دنیارو میگیرم و آروم میشم دست های با تعهد ترین مرد دنیا که این روزا بخاطر من تنهایی جلو ی عالمه آدم وایساده...

وسط تموم غم زدگی ها هفته ای سه روز کارتینگ میریم ی جای پاییزی وسط درختا توی ی کلبه میشینیم من از ی زاویه ای چشمهای عسلیش رو میبینم و میگم خدایی چشمات خوشگله...

صبح زود پا میشم لبو رو برش میزنم و داخل بخار پز میذارم یک شنبه رو میگم بدون اطلاع بیمارستان نرفتم و ترجیح دادم با خان صبحانه لبو بخوریم بگذریم که تا دو روز بعد ج.ی.ش. من البالویی بود...آخه شبش هم چای زرشک درست کردم طعمش خیلی خوبه از این زرشک تازه ها بخرین و چای زرشک درست کنید...

امشب خان از ماموریت برمیگرده اگه حوصله داشته باشه فردا کله پزی میریم و عصرشم پیشش میمونم ...پنج شنبه هم عازم قم هستم


نظرات 26 + ارسال نظر
ملیح جمعه 29 آبان 1394 ساعت 21:30

توکلت به خدا باشه عزیزم . میدونم که همیشه بوده

فدات ملیح جونی

آنا پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 22:17 http://aamiin.blogsky.com

یک وقت هایی هست همه چیز خیلی سخت می شه اما می گذره، حتما می گذره. روزهای خوبی در پیش خواهد بود.

مرسی آنا
روزای سخت زیادی رو گذزوندم منتظر روزای خوبم

samira پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 17:48

زیارتت قبول خانوومی التماس دعا
ایشالا مشکلاتم زودی تموم بشه و ب مراد دلتون برسین

ممنوگ سمیرای عزیزم میبوسمت هر چی خیره ایشالله

آبانه پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 16:14

التماس دعا عزیزکم
شرطای بابا چیه؟ سختتر شده شرایط؟
نبینم اسم جدایی رو بیاری هاااااااا

سلام بانو..و.ووو
بهت گفتم دیگه
نمیارم باید توی این روزای سخت کنارش باشم

nht پنج‌شنبه 28 آبان 1394 ساعت 09:41 http://ruzhayearghavani.blogsky.com/

پیچک نازنینم، تمام این روزا و سختی هاش میگذره و تو و عشقت همخونه میشید باهم... باور کن روزای خوب به زودی میرسن و تو حتی این روزا رو یادتم نمی آد اون موقع
مطمئنم که بهترین ها منتظرتن، فقط کافیه صبور باشی و مقاوم و رو هدفت پافشاری کنی تا برسی بهش
مطمئن و محکم برو جلو، خدا خیلی خیلی بزرگ و مهربونه

یعنی میشه?ممکنه واقعا?
اوف تا خان دکتری بگیره کلی طول میکشه خدایا خودتتتتتت

Negin چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 23:39

واااای نه پیچکی جون جدایی نهههههه...میدونی ادم وقتی عاشق میشه دیگه هیچکس مثل اون براش نمیشه همش همه رو با اون مقایسه میکنی و به این نتیجه میرسی که اون و تو برای هم بهترین هستید....
حالا چ برسه به این که هیچ بدی ندیده باشی...
من بدی زیاد دادم ولی بازم نتونستم کوتاه بیام الان خوشحالم پیچک همه چیز عوض شده شدیم دوتا ادم متفاوت به نظرم رفتارامون خیلی بچگانه بود...

میدونی من یک اپسیلون بدی و بی وفایی ندیدم حتی ی ذره همیشه خوب بوده و دسم داشته و هرچی خواستم فراهم کرده

جواد چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 22:11

امان از فساد و تباهی
دوستی دخترو پسر در حد زنا است بنای زندگی شما بر حرام است حرام اول ارتباط نامحرم حرام دوم ازا رساندن به پدر و .. حرام سوم اینکه این ارتباط از حد عادی خود خارج شده و سبب شده لباس حیا رخت بر کند ان چیزی که گناه کبیره اساس و زیر بنای باشد اینده اش تاریک است شک نکنید
و اما :
آواز دهل شنیدن از دور خوش است

اره واقعا امان از فساد و تباهی امان از تو و.امثال تو

انشالله که خدا همه مریضا رو شفا بده و سلامتیشون بدست بیارن
انشالله خدا برای هم حفظتون کنه عزیزم
اجی داری میای شهر ما گلم

ایشالله عزیزمممممم
نمیام دیگه کنسل شد

شیشه چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 12:44 http://shishe30.mihanblog.com

چرا آخه کنسل شد؟

دیگه نشد و البته خواستم که پیش خان باشم واقعا

سپیده چهارشنبه 27 آبان 1394 ساعت 10:35 http://otagheaabi.blogsky.com

می خوانمت پیچک ... و برایت آرزو های خوب دارم ...

ممنون از محبتت
بوس بوسییی

Negin سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 23:24

عزیزمممم میدونم که خیلی سخته یه مرد خسته میشه اروم کردن
خیلی سخته....ولی با معجزه ی عشق میشه....عزیزم تو ناراحت نباش شاد باش تا پیچ انرژی بگیره
پیچک مگه بابای پیچ قرار نبود کمکتون کنه؟؟؟چرا میگی تنهایی؟؟؟عزیزم تو یه مادر مهربون یه پیچ پراز عشق و خدایی که مهربون ترین و قدرتمندترین رو داری
حتی یه پدر دلسوز...

باهاش حرف میزنم میگه اعصابم خورده
کمک.که اون همش میگه برو با بابات حرف بزن بگو رضایت بده انگار به حرف منه یا بابام به حرف من گوش میده
اصلا من بابام شرط هاش تمومی نداره تا صد سالگیمون باید شرط هاش رو اجرا کنیم خسته شدبم دیگه

شاینا سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 22:57

تنها نیستی . خدا که هست به کسی دیگر محتاج نیستید.
در ثانی آدم های زیادی هستند که به یاد تو هستند و هر وقت یادت می افتند در دلشان آرزوی آرامشت را می کنند. آدم های زیادی هم هستند که هرگز تو را ندیده اند اما با خلوص دل برای تو و همه جوان ها و حاجتمندان دعا می کنند. دلهای زیادی با تو هستند و من اعتقاد کاری که یک دل پاک و رئوف می تواند انجام دهد صدتا دست هم نمی تواند انجام دهد. دل آدم ها می تواند بر شرق و غرب عالم اثر بگذارد جایی که دست نمی رسد. پیچک حتی هنگامی که کسی کنارت حضور ندارد فرشتگان زیبای خدا کنارت نشسته اند تا مواظبت باشند. هرگز تنها نیستی. هر وقت اسم تلخی می یاد یادم می افته بهترین نوشیدنی های دنیا تلخ هستند و اگر هم با شکر شیرین خوش طعم می شوند به خاطر همین تلخی است. دیگر قلبت را آزرده نکن پیچک عزیز.

شاینا سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 19:43

اما نقطه تلخ ترش اینجا است که پیدا کردن یک پسر پولدار تحصیلکرده همه چی تمام برای یک خانواده خیلی متوسط آسان نیست و احتمالش تقریبا صفره. مگر اینکه ... حالا بهت می گم این مگر اینکه چی بود. پیچک جان یک روز من از رفیقم خواستم که با هم بیرون برویم. او قبول کرد. صبح که سر قرار رفتم تعجب کردم. دیدم که فقط خودمان نیستیم و چند دختر دیگر هم که من نمی شناختم آمده اند... اما سر و لباس شان اصلا مناسب نیست. من اصلا از این موضوع خبر نداشتم. خود دوستم را که دیدم بیشتر به فکر رفتم. سر و وضع او هم عوض شده بود. آره عزیزم اون روز می خواست به من که خیلی دوستش داشتم و هنوز هم به یادشم یه چیزی بگه.
بگه که خطش عوض شده و دیگه نمی تونه با آدمی مثل من دوست باشه. بعد از اون دیدار قطع رابطه کرد. اما من کاملا می فهمیدم که این تغییر خط برای چی هست. او باید برای پیدا کردن شوهری که مادرش بپسندد چنین تغییری می کرد...
هنوز هم فراموش نکرده ام اون قضیه را و آزارم می دهد.

بابا همه دنیا شده پز همین

شاینا سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 19:33

پیچک جان ببخشید فکر کردم پدرت شرط خوبی گذاشته و کارت آسان تر شده.
چی بگم که خاطره تلخم زنده شد. من هم یک دوستی داشتم از خودم بزرگتر بود و سی ساله بود. دختر خوشگل و آرام و شاغل و تحصیلکرده و با ایمان. اما مشکلش این بود که مادرش نمی گذاشت ازدواج کنه. یک خواستگار پولدار با تحصیلات فوق لیسانس به بالا برای دخترش می خواست و سفت و سخت ایستاده بود پای شرط هایش. حتی پسرخاله دوستم چهارسال پای او ایستاده بود و خواستگارش بود اما مادرش گفت که باید از این خانه بروی بیرون اگر می خواهی با او ازدواج کنی. خلاصه که طفلکی خیلی خواهان ازدواج بود.

دیگه مهم نیست شاینا میدونی خان تلاش میکنه دکتری بگیره اما تا پایان طرحم چه به اون شرایط رسیده باشه چه نباشه من باهاش ازدواج میکنم از اون بدتر خیلی اتفاقات تلخی افتاده ما خیلی تنها شدیم تنهای تنها شاینا هیشکی کنارمون نیست اینقدر تلخ شدم این روزا که حوصله هیچ بچه ای رو ندارم امروز ی ده ماهه داشتیم که خیلی ترسیده بود خیلی بعدش میدازولام که بهش زدیم عکس العمل برعکس داد فقط به من پناه میاورد و سرش رو تو سینم فشار میداد بی اختیار گفتم من خودم این روزا بی پناهم تو به من پناه میاری ???اخه چرا اینقدررر دنیا بخیله چرا?اگه ما دو تا بریم سر زندگیمون چی میشه اخه

مادر سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 15:45

مشکلات همیشه هستن خدا رو شکر که تنها نیستی عزیز دلم خدا رو شکر که همپایی داری که عاشقته
میدونی پیچک دوست من ده سال اینجوری درگیری داشت اخرش بهم رسیدن و الان دو تا بچه قشنگ دارن و یه زندگی که بقول خودش هر روزش رو با شکر شروع میکنه
بابای دوستم هم از شرایط و درگیری و ممنوع الملاقات کردن و جنگ و دعوا....همه کاری کرد اخرش بعد از ده سال حریفشون نشد
انشاله که برا تو اینقدر طولانی نمیشه ولی اگه میشه با یه مشاور خوب حرف بزن شاید قلق بابات رو پیدا کنی

بابای من یکی رو میخواد وقتی میره تو جلساتش بگه دوماد من پسر فلانیه همین و بس

اتشی برنگ اسمان سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 13:56 http://atashibrangaseman.blogsky.com

عزیزم ایشالا خود حضرت معصومه مشکلات رو از سر راهت برداره ی روزی میرسه ک ب این روزهای پرغم لبخند میزنی پیچک جون مطمئن باش ک روزهای بهتر میرسن ابجی جون

دیگه نرفتم مرغک جان هر روزم بدتره

بانوی کوچک سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 13:32 http://barayeman3.mihanblog.com

سلام من ایمان دارم خدا حواسش بهتون هست واگرخیرشمادربهم رسیدن باشه خداخودش واسطه میشه

کاش خدا حواسش باشه این روزا

شیشه سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 11:51 http://shishe30.mihanblog.com

ایشالا همیشه سلامت باشید.
ما رو هم دعا کن پیچک عزیز:-*:-*:-*

فعلا که کنسل شد شیشه

رزسپید سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 10:36

سلام عزیزم
واااااااااااااااای پیچک خوشبحالت میری قم
منو یادت نره ها!!!!!!!!!!!
اون دفه که من رفتم روبرو ضریح وایساده بودم که یه دفه تو اومدی تو ذهنم یادته که برات پیام فرستادم؟؟؟؟؟؟؟
حالا توام قربون دستت منو یادت نره
اینقدم غصه نخور
این مشکلی که تو ازش حرف میزنی در برابر مشکلات بقیه هیچه
غصه نخوریا

اتفاقا که کنسل شد حالا ی وقت دیگه میرم
دوستم میره به اون.میگم دعا کنه
اتفاقا من خیلی مشکل دارم فقط عجیب غریب هی میگم درست میشه با خودم

نسیم سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 10:28 http://nasimmaman

الهی که همیشه خوب باشین...سفر بهت خوش بگذره

کنسل شد نسیم عزیز

Negin سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 09:41

پیچک چه خوب که‌ داری میری زیارت من دلم مشهد میخواد حتما بعداز اونجا حالت بهتر میشه عزیزم سبک میشی...
در مورد شرط های پدرت نمیدونم چی بگم ولی من مطمئنم با صبر کردن همه چیز درست میشه...وقنی خدا خودش بخواد دیگه هیچی نمیتونه جلوی خواستنشو بگیره پس شاید هنوز وقتش نرسیده...
همیشهههه شاد باش دوستم از لحظه هات اذت ببر...غصه نخور پیچک جونم درست میشه

اره منم هوس مشهد دارم
اون موقع که شاد بودم ی مردی بود که واسم شادی درست میکرد مدام الان اون اصلا حالش خپب نیست منم باید غصه بخورم

نرگس سه‌شنبه 26 آبان 1394 ساعت 09:33 http://azargan.blogsky.com

همین خوبه که دلت به همین چیزها گرمه اصلا فکرت رو خراب نکن وبا ارامش کیف کن از باهم بودنتون وخوش بگذرونید تا خدا هست زندگی باید کرد .ایشالا که زیارت هم بهت خوش بگذره.

فعلا که اقای ما حوصله هیچ کس و هیچ چیز رو نداره

طلوع دوشنبه 25 آبان 1394 ساعت 23:39 http://tolusobh.blogsky.com

عزززیززززم,ناامید نباش,نیروی عشق شما قویتر از این حرفاست,بلاخره خود خدا پادرمیونی میکنه, نگران نباش.
بازم خوبه که قدر تک تک لحظه هاتونو میدونید و از کنار هم بودن,لذت میبرید.

میدونی خیلی تنها موندیم خیلی
فک نمیکردم ی روزی اینقدر تنهاا بشیم
باید بگذره دیگه سعی میکنیم بیخیالی بگذره

عارفه دوشنبه 25 آبان 1394 ساعت 23:36

سلام خانوم جان
راجبه حرفاییکه تو جواب کامنتای پست قبل زدی
واقن نمیدونم چی بگم.:-(
راجبه شرایط جدیده بابا هم فک کنم تنها راهش زمان باشه نع؟
قربون خدا برم که حواسش بهت هس همیشه.
زیارت پنجشنبه خیلی دلتو آروم میکنه:-)
راجبه جیشتم بگم که:-D
قرار بود فردا پس فردا لبو بخورم
اما از ترس تغییرات و رنگی رنگی شدنش منصرف شدم:-))

اره دو تا ادم رو فرض کن که تنها موندن و هیشکیو ندارننننننن خیلی تنها و غریب
بخور بابا بعدش جیشت دوباره عادی میشه من زیاد خوردم چایی زرشکم خوردم

شاینا دوشنبه 25 آبان 1394 ساعت 22:07

قضیه این شرط های جدید چی می تونه باشه !؟

تحصیلاتی شد اینبار

بهار دوشنبه 25 آبان 1394 ساعت 21:49

توروخدا قم میری واسه منم دعا کن هجده سال سنمه از یه خانواده سرشناس سه ماهه عقد کردم انقد مشکلاتمون بالا گرفت همین الان داریم جدا میشیم من زندگیمو دوس دارم واسه شوهرمم میمیرم زندگیمونو چشم کردن بابام از غصه اینکه زندگیم اینجوری شد و دخترش داره پر پر میشه سکته کرد
پیچک جان توروخدا رفتی قم برام دعا کن زندگیم درست شه

نمیدونم چرا اینقد مشکلات زیاد شده
چشم حتما واست دعا میکنم خیر باشه ایشالله
مراقب خانوادت باش

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.