در ره توام ای عشق

آدرس اینستای پیچکی ها:pichakiha

در ره توام ای عشق

آدرس اینستای پیچکی ها:pichakiha

متولد پاییز

کنار کارورزی کار نمیکنم چون اینطوری باید تا عصر کارورز باشم بعدش تا صبح برم بیمارستانی که میخوام کار کنم و سپس این چرخه هی تکرار شه اینطوری از دیدن خان محروم میشم پس بی درآمدی سر میکنیم تا خرداد...البته حتی دوستامم که ازدواج کردن کار میکنن ساعتی هم کار میکنن یعنی چطو آغوش گرم همسرشون رو با پول عوض میکنن میتونن بذارن سر وقت خودش ولی انگار زندگیا ی طوری شده که ی عده از آقایون توقع دارن خانوما دنگ خودشوون رو بدن....

من عاشق پاییز و زمستونم این بیمارستان ی جایی داره که پر از پنجره های خوشگله من بیمارستان کودکانم از این بالا کودکای سرطانی با مادرشون توی حیاط هستن گاهی هر روز سرد تر میشه و دیگه بچه ها رو کمتر از پنجره دید میزنم به شیشه هاااه میکنم ی های بزرگ و اگه اون کودک من رو ببینه ی قلب گنده واسش میکشم و ی بوس واسش میفرستم دیروز وقتی از اتاق عمل بیرون اومدم و وارد حیاط شدم مامان یکیشوون گفت امروز پشت پنجره نیومدید پسرم هر روز دوست داره واستون دست تکون بده و شما رو دوست داره...کلی باهاش حرف زدم و بعدشم راهم رو کشیدم رفتم خدا به همه سلامتی بده...

این هفته اخرین هفته سختیه سه هفته س که خان فقط پنج شنبه ها اونم ساعت یک میرسه و ساعت 6 هم همدیگر رو ترک میکنیم...این پنج شنبه توی بارون شدید به پاتوق همیشگیمون رفتیم سماور رو ببینید

 آب جوشش زغالیه یعتی وسط سماوره زغال میذارن و میشه چایی زغالی هات چاکلت زغالی و ...خورد.ّ..

این هم بنده به خان گفتمی عکس بنداز که این شد

 

این روزا بیشتر دامن و پیرهن میپوشم اینطوری شاد ترم ...

خان توی ی شهر دیگه سرکاره ی اتاق دنج داره ولی خیلی خسته میشه واسه همین میخوام واسش دی وی دی پلیر بخرم...و ی سری سریال بریزم توی فلش...

تا تولدش خیلی مونده اما باز به تولدش فکر میکنم ومیخوام واسش مث پارسال سنگ تموم بذارم ...

جمعه خان رو شگفت زده کردم البته تا دوازده بهش زنگیدم و حواب نداد بعدش همدیگر رو دیدیم خیلی تشکر کرد ازم که پیشش رفتم.....بعدشم خونه نرفتم و ساعت شش با گانگستر بازی رفتم خوابگاه و شب هم موندم چشم باز کردیم ساعت چهار بود بعدش شش بیدار شدیم و تا صبحانه خوردیم هفت شد هفته بعد خان میاد و ی هفته اینجا میمونه قول داده که هر روز بیاد دم بیمارستان دنبالم...جمعه موقع رفتن خان حسابی بغض کرد و هرچقدر شوخی و مسخره بازی درآوردم نخندید غذا هم نخورد اما وقتی بیاد حسابی میریم گردش میکنیم...


نظرات 26 + ارسال نظر
آبانه یکشنبه 24 آبان 1394 ساعت 16:11

ببخش سر نزدم بخت
جاش خالی نباشه
خدا دلتون رو شاد کنه
دوست خوش تیپ و نازنین من

مرسی ابانه
خواهش میکنم میدونم شلوغی
فدات

شاینا پنج‌شنبه 21 آبان 1394 ساعت 21:32

پیچک جان سلام. حالت خوبه ؟ همه چیز خوب پیش می ره ؟ الهی که همیشه سلامت باشی.
پیچک جان می دانی من خوشحالم وقتی می بینم توی این دنیای فرموله شده ، توی این دنیا که همه چیز مکانیکی شده است آدم هایی مثل تو هستند که با مریض ها اینقدر خوب رفتار می کنند و با قلبشان کار می کنند. پیچک خدا دلت را شاد کند.
کاش بعضی های دیگر هم مثل تو می فهمیدند که مریض مثل اتوموبیل نیست که غذایش را گاواژ کنند و داروهایش را تزریق کنند آن وقت انتظار بهبودی داشته باشند.
پیچک جان بهت گفته بودم من دوره کمک بهیاری رفتم و مدتی کارورز بیمارستان بودم؟

سلام شاینا ای بدک نیستم
اینطور افراد کم نیستن تو سیستم بیمارستان که از ته دل خدمت گذاری میکنن
چه جالب دوره بهیاری شنیده بودم ولی کمک بهیاری نه دیگه...واسه چند وقت کوتاه کارورز بودن خیلی جالبه و هیجانانگیزه

نیکا سه‌شنبه 19 آبان 1394 ساعت 12:37

پیچک عزیز منظورتو نمیفهمم میگی خارجکانی؟؟؟

نونو سه‌شنبه 19 آبان 1394 ساعت 09:43

پیچک یه چیز خصوصی میخوام برات بذارم کجا بذارم پس

بذار عزیزم من تاییدش نمیکنم ففدات

نیکا یکشنبه 17 آبان 1394 ساعت 19:35

یعنی چیییییییییییییی اونوقت؟؟

شوخی کردم باهات عزیزم

وای خیلی سخته به خصوص برای خانواده داغ سختیه
خدا رحمتش کنه اجی
انشالله خدا به خانوادش صبر بده

Are vaghean khayli sakhto vahshatnake

شاینا شنبه 16 آبان 1394 ساعت 01:25

پیچکی عزیزم سلام . امیدوارم حالت خوب باشه. راستش یک سوالی داشتم که می خواستم ازت بپرسم. البته اگر برایت زحمتی نیست.
پیچک جان در مواردی که جراحی اورژانسی برای نجات جان بیمار لازم است اگر بیمار عاقل و بالغ ، هشیار باشد و رضایت به جراحی نداشته باشد تکلیف کادر بیمارستان چیست. آیا می توانند بدون رضایت بیمار برای نجات جانش جراحی را انجام دهند یا نه ؟ آیا می توانند به جای رضایت گرفتن از بیماری که راضی نیست از ولی او رضایت بگیرند ؟
سوال دیگرم این است که آیا در رضایت تفاوتی بین همسر صیغه ای و همسر دائمی می گذارید ؟
البته پیچک جان من قبل از اینکه از تو سوال کنم چندتا فایل دانلود کردم و خواندم. ولی تناقض وجود داشت. برای همین از تو سوال کردم. ببخشید عزیزم زحمت دادم.

ماه پنج‌شنبه 14 آبان 1394 ساعت 20:20 http://mygoodlive67.blogfa.com

سلااااااااام پیچک خوبی عزیزم منو یادت میاد!!!
ببخش تشد یه مدت بیام ختی وب خودمو هم آپ نکردم
عزیزم انیدوارم همیشه دلت شادو لبت خندون باشه
گوارای وجودت چای ذغالی

سلام بلهکه یادمه مااه عزیزم
فدات اینقد کم پیدا نباشین دوستان قدیمی
بوووس

شیشه پنج‌شنبه 14 آبان 1394 ساعت 19:48

سنا یعنی مجد و بزرگی.خدا ب خانوادش صبر بده

دیگه مادرش رو ندیدم اما هی میگفت سنا مرد به دادم برس انگار مثلا من میتونم کاری کنم

عارفه پنج‌شنبه 14 آبان 1394 ساعت 18:32

سلام
واااای ی چقد بددددد
خدا صبر بده به مامانش
خدا هیچ بچه ایو مریض نکنه و هیچ مادریو داغدار بچش
این ناراحت شدنارو ضعف ندون پیچک
خوبه که مرگ آدما برات عادی نشده

سلام عارفه
کاش میشد اینطوری باشه واقعا کاااااش
نمیدونم ولی اصولش اینه که برات مهم نباشه

.:فاطمـه:. پنج‌شنبه 14 آبان 1394 ساعت 14:10 http://hadafamvakhoda.blogfa.com/

انقد اشکام ریخته رو کیبورد که دستام میلغزن روشون ...

واسه منی که میخوام پزشکی رو انتخاب کنم واسه منی که فقط لبخند یه بچه منو تا آسمونا میبره دیدنِ این صحنه ها ینی آب شدنِ همه دل و جسم و روحم ...

آخ که این دنیا چقد خوشی هاش کمه و غماش بی شمار ...

چقد واسه سنا و دنیای کوچولوش اشک بریزم؟

چقد واسه قلبِ اون مادری که قراره دیگه خنده های سنا رو نبینه هق هق کنم ...

****

پیجک جانم یه خواننده ی دائمیِ خاموشت بودم ؛ همیشه سر نماز وقتی همه رو دعا میکردم اسم تو رو هم میاوردم که به ارزوی دلت برسی...

منم که تنها ارزوم پزشکیه که بخاطرش 4ساله پشت کنکورم...

حالا واست عادی میشه فاطمه عزیزم یعنی میگن بعد ده سال دبگه احساساتت از بین میره ودبگه اصلا اذیت نمیشی امیدوارم به آرزومی قلبیت برسی عزیز دلمممممم میبوسمت باید خیلی درس بخونی

شیشه پنج‌شنبه 14 آبان 1394 ساعت 12:15 http://shishe30.mihanblog.com

معلومه کع عادی نمیشه......

هییییی

چقدر سخته برای خانواده هایی که منتظر بچشون هستن تو بیمارستان
انشالله خدا به همه مریضا سلامتی بده و شفا پیدا کنن
اخی چه سماور جالبی
چقدر کیف میده اونم چای زغالی گرم شدن در کنار عشقت
لباست خیلی قشنگه عزیزم
انشالله همیشه در کنار هم شاد و خوشبخت باشین مهربون

خیلی سخته
ایشالله عزیز دلمممم
شما هم امتحان کن عزیزم
قابل نداره
میسی ممنون از محبتتت خانوووم

Negin چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 17:28

اخی چ دردناک نمیدونم بگم بیچاره سنای هفت ساله که به خیلی از ارزوهاش نرسید یا مادرش که باید با جای خالیش کنار بیاد.....عزیزممم

خیلی سخته نگییییین
تو.خوبییییی???

nht چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 09:23 http://ruzhayearghavani.blogsky.com/

سلام پیچک جان. روزاتون پر از شادی
قلیون رو بگو که منم هستم بدجور!! چای ذغالی هم که دیگه به به . نوش جونتون

چه عجببب یکی با ما پایه شد آخه بقیه میگن پییییییچک نکششششششش ولی من میکشمممممم
حسابی فاز داد
بوووووووس

نونو چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 08:28

سلاممممممممممممممممم

سلام باید زدتتتتتتتتتتت

صدفـــــــ سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 19:25

سلام عزیزم.

پیراهن و دامنم شیکه.

الهی بگردم!!!مامان منم وقتی 2سالم بود بخاطرِ سرطان فوت شد!خدا همه ی مرضا رو{بخصوص بچه های سرطانی} رو شفا بده!

الهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی به حق آبروی حضرتـــــِ عبّاس زودتر برین سر خونه زندگیتون زوج عاشــــــق.


هوا خیییییلی سرد شده،مراقبِ خودتون باشین عزیـــــــــزم!میبوسمت مهربون.

سلام عزیزم آره شیکه
چقدرررررررررر سخت خیلی ناراحت شدم ایشالله زندگیت پر از شادی شه
بچه ها خیلی گناه دارن خیلی
چشمممممممممممم فدااااات ممنونم از محبتتت

شیشه سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 18:21 http://shishe30.mihanblog.com

عزیزم،چقد من خوشحال میشم وقتی تو حال دلت خوب باشه:-*:-*:-*:-*:-*
همیشه شاد باشید پیچک همیشه.

مرسی شیشه
شما متهههههل شدی حسابی شادی
ممنون بوس

بانوی کوچک سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 15:53

سلام چای ذغالی معرکه اس همیشه ب تفریح وخوشگذرونی باشین انشالله ...بخش بیمارای سرطانی خیلی دردناکه ...ای خدا شفاشون بده

بله خیلی حال میده
اینا نوزادن خیلی گناه دارن

ترمه سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 12:28

ای جان
بالاخره امدی
خوش بگذره خانمی
روزای سخت نیست شیرین ترین روزا روزای عاشقی و انتظار کشیدنه یاره

بله اوووومدم
دوری عذاب میده دلم میخواد واسه خود خودم رسمی رسمی داشته باشمش

ملیح سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 12:14

سلام به روی ماهت پیچکی :)

خدا به همه یِ کوچولوهایِ نازِ بیمار سلامتی بده ان شالله

خانوما با کارِ زیاد زود فرسوده میشن به نظر من اگه خانومی دوست داره تو دوران تاهلش کار کنه باید یه کار پاره وقت انتخاب کنه که هم به همسر و خونه زندگیش برسه هم سلامتیش حفظ بشه .
منم پاییز و زمستونو خیلی دوست دارم یه حسِ قشنگی توش هست . خودم دخترِ زمستونم و احسان پسر پاییز :)

سلام عزیزم بوووووس از ابتدا
آره موافقم ولی خب به شرطیکه نیاز مالی نباشه وقتی پول نیازه ترجیح ها از بین میره

Negin سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 11:37

عزیززززممممم همیشه خوش باشید❤️

فدات شم میسییی

نرگس سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 09:39 http://azargan.blogsky.com

الهی که همیشه خوش باشید چه سماور قشنگی امیدوارم هنیشه درکنار هم باشید وخوش بگذرونید چقدر بلوز دامن بهت میاد.

ممنون عزیزممممم اینقد باحالههه وسطشون زغال میذاره
میسییییییی

شینگیلی سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 08:50 http://just-4-love.blogfa.com

ایششششششششالا که همیشه شاد باشی و باز هم سوپرایزهای جذاب واسه تولد جناب خان
یکبار عکس سارافون دامن رو گذاشتی میشه دوباره بزاریش
و اینکه دوختی یا آمادس
مرسی

ممنون
آره میشه واست میذارم
اینو خان واسم خریده آماده س

آیدا سه‌شنبه 12 آبان 1394 ساعت 07:55 http://Aiiidddaaa.blogfa.com

عزیزممممم خوش تیپ ِ منی تووووووو
چقد خوبه این باهم بودنا پیچکم

فدات شمممممم بوووووس
خیلی حیف هفته ای یکباره

شاینا دوشنبه 11 آبان 1394 ساعت 23:16

خوشحالم عزیزم. وقتی گفتی که توی اون بیمارستان چقدر رئیست ارتباط های زشت برقرار می کند و حقوق تو را نمی دهد نگران شدم که نکنه خدای نکرده آسیبی یا آزاری بهت برسونه. خدا را شکر که آنجا را ترک کردی.
سماور زغالی را دیدم دلم کرسی خواست. کاش یک کرسی بود که می رفتم زیرش.
راستی پارچه دامنت را هم پارسال یکجا دیده بودم و دلم می خواست باهاش لباس بدوزم. انشاء الله اگر هنوز در بازار باشد برای خودم دامن بدوزم.
دلم می خواد تا خود صبح بشینم الگو بکشم. شب خوش.

شاینا حقوق من رو میداد بدون کم و کسر برا دوستام نمیداد و من هم بابت خودم معترض نشدم عزیزم
دامن من قابل شمارو نداره...
این ی سارافون جلو بازه با ی دامن عزیزمممم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.