در ره توام ای عشق

آدرس اینستای پیچکی ها:pichakiha

در ره توام ای عشق

آدرس اینستای پیچکی ها:pichakiha

چرا نمیشود با دوست داشتنت تقوا پیشه کرد

کاش واژه دوست داشتن در میان تقواهای بابا جایی پیدا میکرد کاش میشد مومن بود اما یکی را هم دوست داشت کاش میشد زندگی کرد عاشق بود تقوا هم داشت کاش میشد از نظر بابا با تقوا میبودیم و همدیگر را هم دوست میداشتیم!کاش عشق از نظر بابا جریانی از تقوا در دل بود کاش بابا میدانست که تقوا چیز خوبیست عشق هم همینطور و ممکن است فقط ممکن است یک دخترک بیست و سه ساله دل هم داشته باشد و عاشق شود....ولی اینها فقط کاش هستند!فقط کاش هستند!برای بابا فقط چادر سفت با نماز های اول وقت و دزدی نکردن از پست و مقام نقش تقوا را بازی میکنند محبت کردن و قضاوت نکردن و تحقیر نکردن دیگران جزئی از تقوا نیست متاسفانه!

نظرات 12 + ارسال نظر
بی نام چهارشنبه 30 دی 1394 ساعت 02:53

سلام پیبچک جان.من اتفاقی مطالبو خوندم.حرفی ندارم فقط میگم ان الله مع الصابرین. ایشالا که همش درست میشه.

ممنونم عزیزم که خوندی ایشالله درست میشه

شاینا یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 21:55

ادامه این وضعیت خیلی تبعات سنگینی دارد پیچک. من به وضوح می بینم که تو هر روز بیشتر از قبل تحت فشار هستی. این شرایط شکننده است.
ببین بهت پیشنهاد می کنم پدرت را به هر شیوه ای حتی شیوه ای که گفتم راضی کن یا اینکه برو دادگاه خانواده و تقاضای صدور حکم ازدواج کن. می دانم سخت است و مشکلات زیادی دارد اما به هر حال واقعیت این است که کاری است که شده است. اما به خوبی می دانم این وضعیت هر لحظه ممکن است دگرگون شود. آن وقت معلوم نیست که چه بر سر تو خواهد آمد.
چاره ای نیست پیچک. به خاطر شرایط جامعه ازدواج واقعا مشکل شده است و سختی های به مراتب بیشتر از گذشته دارد اما به هر حال همین است که هست. همه گرفتارند.

به هر حال من قصد نصیحت نداشتم فقط چیزی را که به نظرم می آید گفتم.

راستش خب یک سری حرف ها زدم ولی خب پدرم دوست دارد دامادش دکتری داشته باشد یا هرچیز دیگه ای من از اینکه مورد تبعات قرار بگیرم نمیترسم...من از آبرو میترسم پدرم تا امروز بسیار آبرو داری کرده من هم هرگز خطا نرفتم یا اگر خطا رفتم کسی جز خدا ندانسته برای همین فعلا دلم میخواهد دو سال هم شده صبر کنم تا دل پدرم نشکند و راضی باشه...حالا من میشکنم اشک میریزم اما دوست دارم پدرم راضی باشه و توی خونه من بیاد و خان کارهاش رو انجام بده من خیلی کتک خوردم خیلی حبس بودم حتی گفتم من از ترس بابام فقط تو اتاق بودم مجبور شدم ساعت شش برم بیرون از خونه که پدرم من رو نبینه که برم دانشگاه توی سرما وایسادم لرز زدم ولی دانشگاه رفتم حرفت رو قبول دارم اما من مدرم جانباز موج گرفته س نمیشه اذیتش کرد باید راضی باشه شاینا باید راضی باشه

شاینا یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 21:37

حالا در نظر بگیر که از طرف خانواده خان هم مشکلی پیش نیاید.
اما به نظر خودت این شرایط تا کی می تواند ادامه پیدا کند ؟ من کاملا می دانم که الان چند نوع فشار را هر دوی شما تحمل می کنید برای همین می پرسم واقعا اگر آهن هم باشد تا کی تاب می آورد. پیچک شروع زندگی مشترک و ادامه آن نیاز به انرژی روحی و جسمی دارد. آنقدر که حتی کسانی هم که بدون هیچ مشکلی ازدواج می کنند کم می آورند.
با ادامه این وضع به طور قطع تو و آقای خان دچار فرسودگی زودرس و بیماری خواهید شد. چون خودت پیراپزشک هستی و با این مبحث به خوبی آشنایی توضیح لازم نیست.
آن وقت اگر ازدواج هم بکنی به خاطر فرسودگی و بیماری دائما در خطری. هر گونه خطری که فکرش را بکنی. حتی ممکن است خانواده خان تو را سرزنش کنند که باعث رنجش پسرشان شده ای. خانواده های ایرانی احساسی هستند. ضمن اینکه خان چون مرد است مشکلش مضاعف است و بیشتر فشار بهش می آید.

میفهمم دقیقا چی میگی و میدونم چی میگی و حرفتم درسته...
به قول خان میگه اینقدر برای رسیدن به تو دوئیدم که وقتی بهت برسم خسته م فرتوتم میفهمم چی میگی دقیقا اما در این حین یک جیزی هم هست که نمیشه بگم و نمیخوام کار به اونجا برسه...یعنی اگه برسه که من تموم میشم خان هم تموم میشه و نمیخوام اینطوری شه واقعا باید بریم خونمون باید بریم وقتش شده ولی از همون یک چیز به شدت میترسم

شاینا یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 21:27

حالا یا سعی می کند دختر مورد علاقه پسرش را به او برساند. یا اگر حس کند انتظار پسرش طولانی شده است سعی می کند ارتباط او را با دختر قطع کند و همسر دیگری برایش در نظر بگیرد.
ببین من نمی گویم آقای خان به حرف مادرش است. اما حتی اگر به حرف آنها نباشد اگر آنها فشار بهش بیاورند شرایط از این هم که هست بدتر می شود. رک و راستش این که تو درسته که حمایت خانواده خودت را نداری اما خانواده خان ظاهرا به ازدواج شما متمایل هستند به خاطر دلخوشی پسرشان. اما آنها مدت زیادی را به این منوال منتظر نمی مانند و زمان الان عنصر طلایی است. ببین الان که آنها اینقدر بهت تمایل نشان می دهند دلخوری پیش آمده اگر مخالفت کنند چه خواهد شد ؟!

شاینا اونها میدونن ما سه ساله باهمیم خان هم پسر مستقلیه یعنی چون سرکارش اینجا نیست و ی شهر دیگه هستش خب مادرش رو زیاد نمیبینه و مادرش هم چه من به خان برسم چه نرسم میدونه اول و آخر زندگی پسرش من هستم ما توی محرم خیلی بحث کردیم حتی بحث خونه که بود من گفتم باشه اگه خان رو حمایت نکنید من هم ولش میکنم اونا هم گفتن نه نه پسرمون بدبخت میشه و هرچی تو بگی قبول...به منتظر موندن پسرشون راضی نیستن اما میدونن عروسشون یا منم یا هیشکی
البته حرفات رو قبول دارم شاینا ولی شرایط خاصه و پدر من خاصهههه یعنی باید یک مدری رو در تظر بگیری که در دنیا از حیث اخلاقش نخواهی یافت

شاینا یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 21:20

ببین بگذار حرف دلم را بهت بزنم عزیز دلم. ببخشید شاید حرفام زیاد بشه . می خوام بهت بگم با صبر کردن کارت درست نمی شه. یعنی اولا معلوم نیست که شرایط مدنظرت چه زمانی درست می شه. یک سال سه سال چهار سال... معلوم نمی کند. دوم اینکه پیچک فراموش نکن که خانواده آقای خان هر چقدر هم با تو مهربان باشند در بهترین حالت خانواده شوهر هستند. ببین آنها هم برای مدتی صبر می کنند اما... پیچک واقعیت این است که مادر خان هر چقدر هم که با تو مهربان باشد اما باز هم نسبتی با تو ندارد. تو دوست پسرش هستی نه همسر پسرش. از دید او پسرش ازدواج نکرده و مجرد است پس می تواند همسری برای او پیدا کند. شاید از دید جوانها انتظار کشیدن و رنج فراغ را تحمل کردن برای رسیدن به دختر مورد علاقه زیبا و جذاب باشد اما از دید یک مادر اینگونه نیست. از دید یک مادر ایرانی پسرش متحمل رنجی است که دل مادر را ریش ریش می کند. و مادر بی تابانه سعی خودش را می کند تا این مشکل پسر را برطرف کند. به هر طریقی که شده است.

میفهمم چی میگی
ولی خان رو هم خوب میشناسند و هرگز دنبال زن نیستن واسش حتی اگه دختری به اسم پیچک از زندگیش برای همیشه خط بخوره حتی اگه من برم شوهر کنم اینا واسه خان دنبال زن نمیرن...اینکه میبینه پسرش رنج میکشه آره...مدامم میگه که خیلی ت فکره حرف نمیزنه مدام داره فکر میکنه...پدرشم برای همین چیزا همش میگه برو با بابات حرف بزن تا کارتون درست شه

شاینا یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 21:00

پیچک جان راستش مدتی است می خواستم اینو بهت بگم .
ببین توی شهرهای کوچک اگر دختر و پسری بخواهد خلاف نظر خانواده ازدواج کنند باید تبعاتی را بپذیرند. منظورم اینه که از پدر و مادر فقط انتظار داشته باشند که اجازه ازدواج را صادر کنند و هیچ گونه انتظار دیگر مثل جهیزیه ، جشن عقد یا حتی خرید عروسی نداشته باشند. بعضی ها هم عقد می کنند و مستقیم می روند خانه شوهر یا خانواده شوهر زندگی می کنند. بعدش هم انتظاری از خانواده ندارند و تمام اموراتشان را با شوهر یا خانواده شوهر رفع و رجوع می کنند. البته فقط زنها اینگونه نیستند. خیلی از مردها هم اینگونه زندگی می کنند.

شاینا ما نیاز مالی نداریم یعنی خان و خانوادش فقط میگن بابات بله بگه ی دست لباس وردار فقط باهاش بیا یعنی خان میگه جشن عقد و همه جی رو خودم تقبل میکنم در کل من از خانواده خودم انتظاری ندارم اصلا همین که تا الان زحمت من رو تقبل کردن کافیه...در کل ما همه چی رو دوش خودمونه از بابای خان هم توقعی نداریم حقیقت البته توقع دارم هاااا ولی خب قرار گذاشتیم رو پای خودمون باشیم
در کل راستش در ایل کرد که ما باشیم دختر جهیزیه نمیبره مگر باباش پولدار باشه و بخواد بده

شاینا یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 13:20

عیبی نداره پیچک. هر کسی یک جوری با خدا رابطه عاشقانه داره. پدرت شاید بلد نباشه محبتش را ابراز کنه اما خدا را دوست داره و گرچه با بچه ها خشن رفتار می کنه اما دلش نمی یاد یه لقمه ناپاک به اون بچه بده. پیچک هر کس این کار را بکنه خدا به بچه هایش رحم می کنه و اونها را هیچ وقت به حال خودشان نمی گذاره. آره عزیزم من هم منکر این نیستم که بداخلاقی با خانواده پسندیده نیست. دیگر وقتی خود پیامبر به صراحت این را می گویند حرفی رویش نیست.
اما چیزی که مهمه اینه که دلم بهم می گه خدا به خاطر کارهای خوب پدرت فرزندش را در پناه خودش حفظ می کنه و به خوشبختی می رساند.
خواهش می کنم دیگر غم را به دلت راه نده پیچکی

کار خوب که خیلی انجام داده همینکه از خارج رفتن گذشته و به جاش جنگیدن رو انتخاب کرده و جانباز شدن رو خودش برای من ارزش داره و حتی دقتی پدر خان به من گفت برو با بابات حرف بزن بگو من اینو میخوام من گفتم تا خان نشه اونی که بابام میخواد دلش رو نمیشکنم به هر حال بابام حسابی زحمت منو کشیده و به قول تو نون حلال بهمون داده حالا هم منتظرم خان به ایده آل برسه چون تا به ایده آل نرسه بابام منو بهش نمیده متاسفانه حالا موندم و دلگیرم خیلی دلگیر آخه سر خونه ساختن و واحد دادن بابای خان گفت اول تو برو از بابات اوکی بگیر تا منم واحد بدم من هم گفتم نمیخوام واسه خودت
اصلا مخم کار نمیکنه دیگه شاینا همینطوررررررری موندم

ترمه یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 10:52

سلام عزیز دلم
خوبی پیچک جان؟من خیلی وقته با نوشته هات همراهم و میخونمشون البته خاموش.عزیزم میشه ادرس وبلاگ شین رو مجددا درج کنی؟ممنون

سلام عزیزم
Thelittletraveler.blogsky.com
یا سرچ کن مسافر کوچولو

شیشه یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 09:37 http://shishe30.mihanblog.com

یه چیز دیگه هم بگم؟پدرت آدم خوبو درستی هست فقط تعریفش از تقوا با تو متفاوته.خیلی ها مثل پدر تو هستن.تو جامعه ی سنتی ما عادی هست.

پدرم خیلی درسته اصلا من اون روز به بابای خان گفتم من دل پدرم رو نمیشکنم اولا چون جانبازه دوما چون واسم خیلی ارزش داره خبلی زیاد...آهه میگفت برو باهاش حرف بزن بگو اینقد سخت نگیره
من واقعا بابام رو توی پاکی قبول دارم خیلی پاکه ولی فک میکنخ هرکی چادرش تا توی پیشونیشه دیگه آدم درستیه نمیگه این تقوا رو خیلی چیزا تشکیل میده فقط چادر نیست

شیشه یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 09:33 http://shishe30.mihanblog.com

آره راستم میگی.
ولی کی گفته چادر سفت و نماز اول وقت نشانه ی تقواست؟اینا ظاهرن ک هر کس بنا ب موقعیتی ک داره ازشون استفاده میکنه!نماز سر وقت وقتی تقواست ک آدم آبرو کسی رو نبره دل کسی رو نشکنه و حجاب وقتی پسندیدس که پشتش عشوه و ادا و مقاصد سیاسی نباشه.
کاملا بیگ لایک واسه پستت

من نمیگم آدم مومن نباشه میگم پدر عزیزی که همش میگی باید تقوا داشته باشی توی تقوای تو چرا خان رو تحقیر میکنی ؟چرا میگی سطح پایین اگه میگی تقوا پس تقوا توی همه زندگیت باشه نه هی به من بگی چادرت رو سفت کن این یعنی دختر خوبی هستی...خودشم اگه با تقواس باید من رو میفهمید نه اینکه بگه نماز و چادر سفت و ابرو پهن و ....اصلا دلم ازش پره

nht یکشنبه 3 آبان 1394 ساعت 09:09 http://ruzhayearghavani.blogsky.com/

ای وای پیچک جان، الآن کم نیستند کسانی که تفکرات اینجوری دارند متاسفانه. نمیدونم چرا عشق بین فکرای درهم و برهم همه اکثرن جایی نداره و براشون چیزی شبیه به یه شوخیه یا بچه بازی!

ببین من بابامو قبول دارم و رو پاکیش قسم میخورم تو جایگاهی که اون هست و بوده میتونست خیلی کارا انجام بده تو ی موقعیتی بود که وقتی ی اقایی جای پدرم رفت دو ماه بعد با ی ماشینی اومد دم خونه ما که اصلا من تا حد زیادی تعحب کردم
اما اون هی به من میگه تقوا داشته باش باشه ولی باید بدونه تقوا یعنی اینکه خان رو هم تحقیر نکنه بگه تو کی هستی من دخترم رو بهت بدم؟

اتشی برنگ اسمانع شنبه 2 آبان 1394 ساعت 22:16

عزیزم توکل ب خدا ان شالله عشق روزنه رو پیدا کرده و در قلب بابات رسوخ میکنه

چی بگم والا خیلی دلم گرفته اصن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.