در ره توام ای عشق

آدرس اینستای پیچکی ها:pichakiha

در ره توام ای عشق

آدرس اینستای پیچکی ها:pichakiha

عاشقم اهل همین کوچه ی بن بست کناری

ﻋﺎﺷﻘﻢ، 
ﺍﻫﻞ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﭼﻪ ﯼ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ﮐـﻨﺎﺭﯼ 
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺍﺵ ﭘﺎﯼ ﺑﻪ ﻗﻠﺐ ﻣﻦِ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻧﻬﺎﺩﯼ 
تو ﮐﺠﺎ؟ 
کوﭼﻪ ﮐﺠﺎ؟ 
پنجره ﯼ ﺑﺎﺯ ﮐﺠﺎ؟ 
ﻣﻦ ﮐﺠﺎ؟ 
عشق ﮐﺠﺎ؟ 
ﻃﺎﻗﺖِ ﺁﻏﺎﺯ ﮐﺠﺎ؟ 
تو به لبخند و نگاهی 
ﻣﻦِ ﺩﻟﺪﺍﺩﻩ ﺑﻪ ﺁﻫﯽ 
ﺑﻨﺸﺴﺘﯿﻢ، 
ﺗﻮ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻭ
ﻣﻦِ خسته به چاهی 
ﮔُﻨﻪ ﺍﺯ ﮐﯿﺴﺖ؟ 
از ﺁﻥ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﯼ ﺑﺎﺯ؟ 
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺁﻏﺎﺯ؟ 
اﺯ ﺁﻥ ﭼﺸﻢِ ﮔﻨﻪ ﮐﺎﺭ؟ 
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺩﯾﺪﺍﺭ؟ 
کاش ﻣﯽ ﺷﺪ 
ﮔُﻨﻪِ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻭ ﻟﺤﻈﻪ ﻭ ﭼﺸﻤﺖ؛ 
ﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ 
ﺟﺎﯼ ﺁﻥ ﯾﮏ ﺷﺐ ﻣﻬﺘﺎﺏ، 
ﺗﻮ ﺭﺍ ﺗﻨﮓ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﺑﮕﯿﺮﻡ


این روزا خان که نیست من همش به این تابلویی که واسم از ماموریت آورده نگاه میکنم و هم دلتنگ میشم هم دلتنگیم تسکین پیدا میکنه...

خیلی دوسش دارم وقتی به دیوار زدمش بهش زنگ زدم و گفتم خیلی قشنگه گفت الان داری نگاش میکنی  منم گفتم آره چه خوب حس کردی!گاهی هم همون تسبیح رو میبوسم و بو میکشم...

پیرهنم واسه تولدم آماده شد عکسش رو که دیدم حس کردم خیلی بد شده اما وقتی پوشیدمش واقعا خوب بود...

مادرش واسه یک شنبه ناهار من رو دعوت کرد قرار بود باباش بره محل کار خان و ی سری کار انجام بدن که قرارشون بهم خورد بعدش خان به من زنگ زد که بابام خونه س الان چیکار میکنی مامان گفته حتما بیای !اما من پشیمون شدم و نرفتم اصلا جلو باباشون روم نمیشه برا همین هرچقدر اصرار کردن گفتم ی وقت دیگه و کنسل شد...دفعه بعدی حتما باید خود عشق جانمان باشه که بریم چون شاید احساس غریبی کنم خونشون!حالا ایشالله دفعه بعد که خودش هم بود ی قرار میذاریم،،،ی سری دوختنی هم دارم که باید خواهر شوهر جان واسم بدوزه هنوز پارچه هاشو نخریدم...پنج شنبه عازم شیرازم ی سری کار اداری دارم که باید انجام بدم و زود زود برگردم...

پنج شنبه گذشته هم من و دوستم و خان ناهار بیرون بودیم اینقدر خندیدیم خدا میدونه دوستمم آبرو واسه من نذاشت تمام شیطنت هامو واسه خان تعریف کرد بعدشم برگشت شهر دانشگاهیش اگه برنامه هامون جور شه ما هم میخوایم بریم شهر دوستم بعد میگه شما خونه بگیرین منم بچتونم ی اتاقم به من بدید!!!!!

نظرات 15 + ارسال نظر
ماریا$ دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت 22:57 http://moments.mihanblog.com

عزیزم خوبى؟؟؟نیستى خانمى...


چه خبراا.خسته نباشى دوست عزیز.

مرسی از محبتت شیراز بودم دنبال کارای پرونده
فدا مدا میام خدمتتون

آیدا دوشنبه 30 شهریور 1394 ساعت 07:46 http://Aiiidddaaa.blogfa.com

چه تابلوی ِقشنگی پیچک
خوبه که تو خونه کشی کردی به اینجا

شما هم اسباب کشی کنید حتما

ملیح یکشنبه 29 شهریور 1394 ساعت 08:56

سلام پیچکی

باز بلاگفا بیشعور بازی درآورد منم میخوام از بلاگفا برم :(

باید زودتر این کار رو میگردی ارزش وایسادن نداره

مهربانو جمعه 27 شهریور 1394 ساعت 12:39 http://www.68-71.blog.ir

من عاشق این شعرم.
این خانومه توی تابلو یه اسمی داره ولی هرچی فکر میکنم یادم نمیاد...خاتون بود؟!

عزیزمممممممممممم
خودمم نمیدونم والا

ماریا$ پنج‌شنبه 26 شهریور 1394 ساعت 13:13 http://moments.mihanblog.com

عززززیزممم.من رشته ام عکاسیه...ولى قبلش گرافیک و نقاشى خوندم...

چقد خوب خوش به حالت
کاش منم رشتم عکاسی بود

خانم توت فرنگی چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 18:30 http://pasazvesal.blogsky.com

چه تابلوی قشنگی پیچک جان (:

قابل شمارا ندارد

بینو چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 09:37 http://ruzhayearghavani.blogsky.com/

والا ذهنم مرتب نیست، مجبورم شماره بندی کنم !!
1.میدونی جالبیش چیه؟ منم که ازدواج کردم هنوز اگه یه وقت تنها برم خونه مادر شوهرم اینا حس غربت میکنم !
2.چه خواهر شوهر خوب و مفیدی . دستش درد نکنه
3.تابلو خیلی قشنگیه، حس مثبتی میده حتی به من که با اون عشقی که تو نگاهش میکنی نگاهش نکردم
4.ایشالا که زودتر چشمات روشن میشه

فدات شم
عزیزم
راستش خیلی خوبه مادرش خیلی خیلی
آره باید ی عالمه چیز نیز بدوزه و سریع هم تحویلم بده
واقعا حس خیلی خوبی میده خیلی

شیشه چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 06:43 http://shishe30.mihanblog.com

شعرو تابلو حس خوبی داشتن.

قابل نداره عشقمننم

شیشه چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 06:41 http://shishe30.mihanblog.com

چقد کوچ میکنی،چقد سخت.

من خیلی کوچ دوست دارم اصلا اذیت نمیشم

Sepid سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 22:45

پیچک ... وقتی از ماجرا های اتاق عمل میگی انقد دلم میگیره..من دانشجوی هوشبری بودم ..انصراف دادم رفتم پزشکی..به شدت پشیمونم..دوست دارم برگردم همون هوشبری..رشته خوبی بود ...

چرا پشیمون آخه ؟
خب دوباره برمیگردی اگه تخصص بگیری دیگه
میای ور دل خودمون

ماریا$ سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 22:29 http://moments.mihanblog.com

اخیىی عزیزممممم...

من این تابلو رو نقاشى کردم براى خونه ى خودمون...خیلى تابلوى قشنگیه..

مبارکت باشه عزیزم

واقعا ؟یعنی تو نقاشی؟خوش به حالت

عارفه سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 18:10

سلام
چه تابلوی قشنگیه. یه حس آرامش خاصی توش هست
رنگاش امید میده به آدم
امروز سالروز ازدواج حضرت علیو زهراس
امیدوارم بحق مهر علیو زهرا خیلی خیلی زود رسما مال هم بشید

سلام
قابلت رو نداره عزیزم آره خیلی دوسش دارم
ایشالله عزیزم حتما خیری در این تاخیر در اجابت خداوند هست

نارسی سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 15:51 http://dokhtarebaharii.persianblog.ir/

تابلوی قشنگیه عزیزم... خان به شدت با سلیقه هستن این از انتخاب پیچک مشخصه
بدون خان خونشون لطفی نداره ...

خیلی قشنگه تو اتاقم هرکی نیاد میگه چه تابلوی خوبی
آره خدا کنه ی وقتی باشه که بتونه بیاد

آبانه سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 13:20

ای جووووووونم
آقای خان باید باشه که بری. بدون اون که مزه نداره
انشالله خیلی زود رسمی میشین و راحت میشی

مامانش میگه اونو ول کن بابا میخوایم راحت باشبم خان بیاد چیکار هه هه
ایشاللله

نرگس سه‌شنبه 24 شهریور 1394 ساعت 11:19 http://azargan.persianblog.ir

عجب شعردلنشینی چه تابلوی زیبایی ایشالا که زود به زود همو ببینید از بلاست هم عکس بزار چقدرخوبه که خانوادش تو رو دعوت کردن ایشالا به زودی زود زیر یک سقف برید وهمش کیف کنی از باهم بودنتون اونم علنی شادیهاتون همیشگی

قابل شما رو نداره
لباسم وقت تولد دیگه ی عکس میذارم از خودمون دوباره
هیییییییم کاش بشه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.