مبتلایم به تو

قرار هامون فقط توی پاتوقمونه هربار که میریم حتما زغال اخته و گردو میخریم و حسابی کیف میکنیم شهر ما زغال اخته نداشت منم همش در حسرت بودم ی بار داشتم ماشین رو پارک میکردم خان رت که گردو بخره ناگهان با صدای بلند گفت پیییییییییییییییییییییییییییییییییییچک بیا بیا بیا منم رفتم گفت زغال اخته دارهههههههههههههههههههه نمیدونید چقد خوشحال شدم قد ی دنیا خلاصه خوراک هر روزمه تا میرسیم به پاتوق گردو و زغال اخته میخریم 

همون موقع دستام حسابی نمکی شد و باید تمیز میشد دیدم خان گفت پیچک دستات رو میاری کنار تخت ؟با آّب معدنی دستامو شست و تمیز کرد!از تو مهربون تر هم مگه هست؟عشق من؟

دو هفته پیش جایزه سالگردمون رو ازش گرفتم با ی دنیا عشق واسم خریده بود همیشه میگه به ارزش مادی هدیه من هرگز نکاه نکن چون من با تمام وجودم واست کادو میخرم

مامانش طلاهامو دیده و کلی خوشحال شده و گفته باید خودمم بهش اضافه کنم!

کادوی خان رو به اسم خودش سفارش داده بودم پست چی اومد و من خونه نبودم واسه همین باید حتما خودش میبود که بریم از پست بگیریم خلاصه که چهارشنبه به اداره پست مراجعه نمودیم و سپس بسته خود را دریافت کردیم اینقدر تو ماشین بالا پایین پریدم که خدا میدونه 

این هم ابزار داخل جعبه 

و این هم جایزه اصلی بچه م بلد نیست هنوز حرفه ای نشده واسه همین زنگ زدیم به آقاهه ایشونم مارو راهنمایی کرد 

پنج شنبه صبح ساعت هفت توی ی هوای ملس حرکت کردیم که ی جای خوب واسه عکاسی پیدا کنیم انتخاب مکان عکس از مستر خان بود !کلی عکسای ناب انداختیم 

توی ماشین خان بهم اینو جایزه داد من عاشق تسبیحم یعنی عاشق این چوب دریاییه و حس خیلی خوبی به آدم میده انداختم گردنم سرکار حس میکنم خان دستامو گرفته گاهی میبوسمش 

من خیلی وقت بود میخواستم منو پاد بگیریم یک سالی بیشتره اما طلسمش شکسته نمیشد توی جایزه های پنج شنبه ی منو پاد هم بود دستش رو میبوسم خیلی خیلی به من محبت میکنه 

قرار بود به مناسبت سالگردمون بریم ی هتل و من اونجا برای اولین بار میگو تست کنم که نشد چون پنج شنبه بود و حدس زدم حتما یکی از آشناها اونجاس برا همین به پاتوق خودمون بسنده کردیم و ناهار رو اونجا زدیم 

تا خان دوباره بیاد مرخصی که سه شنبه میشه باید ی چیزی خوچگل واسش بکشم تو این اوضاع  خونه نمیشد حالا ی چیزی توی ذهنم هست امیدوارم بشه نقاشیش کنم!

میگم گاهی واسه درست شدن ی کاری خیلی دعا میکنیم خیلی راستش میخواستیم ی خونه تهران پیش خرید کنیم و من واسه جور شدن شرایط ی عالمه نذر کردم  پول رو هم به حساب ریختیم اما چه سود که خدا واسه من درستش کرد اما اصلا از لحاظ مالی به سود نیست بلکه هم به ضرره داشتم به خان میگفتم که خان من پارسال همش دوست داشتم ی ماشین سنگین بخریم و از خدا خواستم شرایطش جور شه اما حالا از اینکه خدا شرایطش رو جور نکرده خوشحالم چون راحت 100 میلیون 200 میلیون ضرر میکردیم پس همه چی رو بسپریم به خودش قضیه خودمون رو هم سپردم به خودش خان دستور اکید داده غصه نخورم شاید هیچ وقت رسمی نشیم شاید بابام هیچ وقت راضی نشه اما همو ترک نکنیم و تا میتونیم لذت ببریم چون این روزها برنمیگرده دیروز رفت امرزوم داره میره و دیگه هیچ وقت به حسابمون برنمیگرده پس باید لذت ببریم که روحمون جوون بمونه 

شاد باشییییییییییییییییییییییییید