با این دو تا قلب مادر بودن واقعی رو تجربه کردم این روزا هر دو آبله دارن و من مراقبشونم مادرشون کارمنده و از صبح باهاشون سر و کله میزنم تا عصر...کوچیکه حسابی پی پی میکنه یعنی هرچی که میخوره پی پی میکنه و هی باید بشورمش و مای بیبیش رو عوض کنم امروز هم تا تونسته عسل به کله ش مالیده و مجبور شدم حمومش کنم توی حموم باید هی دور بزنیم تا بتونم موهاشو با شامپو بشورم همش توی دستام لیز میخوره...ظهرا خیلی خیلی خوابم میاد اما اصلا نمیذارن بخوابم تا چشمام گرم میشه ی خرابکاری عمیق انجام دادن که خودشون صدا میزنن بیا گندمون رو پاک کن!!!وقتی که از کوچیکه عصبانی میشم با اون قیافه شیرینش میاد منو میبوسه...بعدشم من بوس بارونش میکنم خیلی بهشون وابسته هستم و اونا هم خیلی به من وابسته هستن...مادر بودن خیلی سخته خیلی خیلی اما
با همه اینها مادر بودن خیلی شیرینه خیلی
سلام پیچک جون،حالت چطوره؟ من آدرس وب قبلیتو داشتم.کلی گشتم ولی پیدات نکردم.تا اینکه امروز از کامنتی که واسه شیشه گذاشته بودی،جای جدیدتو پیدا کردم.
اما وای به وقتی که گریه می کنند و آروم نمیشن حسابی رو اعصابن.
پس حسابی خسته نباشی.سر و کله زدن با بچه ها خیلی سخته،مخصوصا بچه های نوزاد و یکی دو ساله،فقط وقتی که میخندن و با خودشون بازی می کنند،دوست داشتنی اند
ایشاله حال امیر حسین شما هم بهتر بشه و هرچه زودتر شفا پیدا کنه.
سلام در عوض من وبلاگت رو میخونم
نه برای من حتی وقتی گریه میکنه جذابه و دوسش دارم
توکل بخدا
خواننده خاموشتم ولی همش دنبالت میکنم
بگو برای دخترعمویه منم دعا کنن یک سال و نیمشه سرطان داره...نوروبلاستم که میدونی چیه از نوع بدخیمش دیروز شیمی درمانی کردن امروز ضبح انقد بالا اورد از گلوش خون میومد بردنش دوباره بستریش کردن به بچه ها بگو برای فاطمه کوچولو ما دعا کنن خدا به پدر و مادرش رحم کنه
خیلی ناراحت شدم عزیزم حتما حتما دوستان کامنتت رو میبینن ایشالله خداوند شفا بده به حق علی اصغر حسین
اخی جانم

اجی داری یاد میگیری انشالله برای آینده عزیزم
واقعا مادر بودن خیلی شیرینه
قربونت برم عزیزم
یاد گرفتم دیگه همه چی بلدم
خیل ی خیلی و البته بسیار سخت
ایججججججون
ایشالله نینیه خودتون عزیزم
ایشالله مادر لیلی
سلام:-*:-*:-*
اومدم ک پا گشام کنی:-D
انشاالله بچه دار شدن خودتون.دیروز حسابی ب یادت بودم:-*:-*:-*:-*
سلام:-*:-*:-*
اومدم ک پا گشام کنی:-D
انشاالله بچه دار شدن خودتون.دیروز حسابی ب یادت بودم:-*:-*:-*:-*
سلام پیچک جون تازه باهاتون آشنا شدم منم چند سال عاشق شوهرم بودم این وسطا خیلی چیزا اتفاق اوفتاد که ما به هم نرسیم اما اینقدر مقاومت کردیم تا الان دو ماه هست که داریم با هم زندگی میکنیم الان که داشتم میخوندم تمام اون روزا برام تداعی شد ازت میخوام مقاومت کنی و توکلت به خدا باشه تا به ارزوت برسی من مطمئنم به هم میرسین و زیر یک سقف با هم زندگی میکنید به امید اون روز دوست دارم و به دون همیشه برات دعا میکنم میبوسمت بای
سلام قربونت برم که کلی با کامنت های پرمهرتون دلم رو شاد میکنین و تو دلم بذر امید میکارین خوشبخت باشی عزیزم بهترین ها نصیبت شه ممنونم
سلام به روی ماهت پیچک جان. خسته نباشی از بچه داری
راستش من دیروز خوندمت ولی نشد برات بنویسم، دیشب تو خوابم بودی و همش داشتم خوابتو میدیدم کخ داشتی بچه رو می شستی و از دستت لیز میخوره
ایشالا که خودتم مادر شی از عشقت
توکلت به خدا باشه
سلام عزیز دلم
عجبببب چه جالب هاااا وقتی حمومش میدم لیز میخوره تو دستم
خدا از دهنت بشنوه
سلام.تازه کشف تون کردم...
بهم برسین انشالله
خیلی خوش اومدی عزیزم
بوس
ایشالله
به به
منم بعضی وقتا طعم مادر بودنو میچشم
بعضی جاهاش خوبه
آخی آره چون تو خواهر زاده داری
خدا حفظشون کنه
خیلی خوبه که بچه داری بلدیا
ولی خیلی سخته فکر کنم
آره دیگه این دوتا رو من بزرگ کردم هر دورو از شش ماهگی
آره سخته به خصوص وقتی خوابت میاد و نمیذارن بخوابی
سلام مامان خانوم:-P
خوبی ایشالا؟
از دست بچه ها سرسام نگرفتی احیانا؟:-D
پیچکی میبینی شیشه اینارو و و و
ایشالا بحق صاحب امروز
عروس بعدی تویی ی ی ی
شک نکن:-*
آره میبینم عارفه خدا قسمت همه عاشقا کنه کلی واسش خوشحالم دیشب از خدا خیلی خواستم خیلی

برامون دعا کن خیلی دعا کن